عشق پدری؛ مرور خاطرات باجو!


شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۶ ۰ ۲۷۰
متافوتبال - زمانی که پدرم، در نوشته‌های خود از گریه و اشک‌هایی که بعد از خراب‌کردن پنالتی توسط باجو، بر گونه‌اش سرازیر شده بود برای من می‌گفت؛ عاشق او شدم! و روبرتو باجویی که آرزوی دیدن بازی‌هایش بر دلم ماند. به زندگی او سرک کشیدم، و با خاطرات باجو، زندگی خود را گذراندم و روز به روز به او وابسته‌تر شدم. اکنون به مناسبت تولد او، خاطراتش را مرور می‌کنم، به عشق پدرم، با خاطرات بودای کوچک

فلورانس شهر آتن، سده‌های میانه، خاستگاه یک افسانه

در سال 1985 به فیورنتینا پیوست، در عین جوانی درخشش خیره کننده‌ای از خود به نمایش گذاشت، به قدری در زنبق‌های بنفش کالچو، خوش درخشید، که تیفوسی‌های فلورانس او را اعجوبه می‌خواندند. فیورنتینا، نردبان رسیدن باجو به رویای خود، تیم ملی ایتالیا و پیچیدن آوازه‌اش در جهان شد.

پیوستن به بانوی پیر، شورش در فلورانس

زمانی که  بانوی پیر ایتالیا، به سراغ او آمد و بودای کوچک به یوونتوس پیوست؛ در فلورانس قیامتی به پا شد. فلورانسی‌ها ناراحت از رفتن باجو، در پایتخت توسکانی، و در کنار ورزشگاه فرانکی دست به شورش زدند. باجو در ابتدای حضور خود در یوونتوس، نیمکت نشین بود. اما رفته رفته به ترکیب اصلی راه یافت، وچنان طوفانی به پا کرد که حریفان از رویایی با او در هراس بودنند. او تبدیل به یک بازیکن افسانه‌ای شد، تا جایی که در سال 1993 بهترین بازیکن جهان لقب گرفت. تورینی‌ها و مردم ایتالیا، عاشق این افسونگر شده بودند؛ باجو روزهای  باشکوهی را، در تورین در کنار هوادارن سپری می‌کرد. آن چنان باشکوه که از یادآوری آن روزها، اشک درچشم همه حلقه خواهد زد. 141 بازی و 78 گل، پایان رویای حضور باجو در بانوی پیرایتالیا بود.

baggio-juventus.jpg

آن غروب لعنتی؛

درجام جهانی 1994 آمریکا، درخشش ایتالیا، با روبرتو باجوی‌ افسانه‌ای، و آن فینال بهت‌آور مقابل برزیل، هرگز از خاطر هوادران باجو فراموش نخواهد شد. آن غروب لعنتی، ضیافت پنالتی‌ها و ضربه پنالتی باجو که به گل تبدیل نشد، وآن توپ که آن قدر بالا رفت، تا به خدای باجو رسید! درپایان، زانو زدن  باجوی‌ افسانه‌ای و قهرمانی برزیل درمیان بهت و اشک‌های طرفداران لاجوردی پوشان.
 
بودای کوچک، در شهر رویاها
بعد از ناکامی در جام جهانی، به روسونری پیوست. اما میلان برای او خوش یمن نبود، و هرگز نتوانست، آن باجوی‌ افسانه‌ای باشد. مصدومیت‌ها، ناسازگاری با کاپلو؛ سرمربی وقت میلان، باجو را از روز‌های  اوج خود دور ساخت. حتی رفتن کاپلو، و روی کارآمدن  آریو ساکی نیز نتوانست، باجو را احیا کند. شاید خیلی‌ها اعتقاد داشتند، دیگر باجو به پایان خط رسیده است. اما پیوستن به بولونیا، سرنوشت او را تغییر داد، وقتی در سال 1996 به بولونیا پوست، همان باجوی‌ای افسانه‌ای با موهای دم اسبی شد. درخشش در بولونیا، و بازی‌های فراموش نشدنی، با به ثمر رساندن 22 گل، در 30 بازی، باعث شدن تا باز هم به اردوی لاجوردی‌ها، جهت حضور در جام‌جهانی 98 فرانسه دعوت شود. تا سومین حضور خود را در جام جهانی تجربه کند. بعد از جام جهانی فرانسه، باجو از شهر رشته کوه‌های آپینه، جدا شد و بار دیگر به شهر رویاها رفت، اما این‌بار نه در روسونری بلکه در یگر تیم شهر میلان، به نراتزوری‌ها ملحق شد، تا نیش افعی‌ها زهردارتر شود. اما مصدومیت‌های شدید، باجو را از اوج به زیر کشاند.
 
افسونگری در برشیا؛
اما بازهم این پایان کار باجو نبود، باکوچ از اینتر و پیوستن به برشیا، باز هم به همان افسونگر ایتالیا تبدیل شد.قهرمان فلورانس، جادوگر تورین، این‌بار در برشیا نگاه‌ها را معطوف خود کرده بود.
 
رفتن همیشه اجباری نیست‌!
در سال 2004، در یک روز پرخاطره با پیراهن برشیا، در مقابل تیم سابق خود میلان، درحضور انبوه هوادران و در میان اشک‌ها و فریادهای "باجو‌‌، باجو" ودر آغوش اسطوره‌های میلان، از فوتبال خداحافظی کرد، و این پایان جادوی باجو، در فوتبال بود.
 
photo_2018-02-22_21-04-33.jpg
 

نویسنده: ابولفضل کریم‌‌آبادی(صدر)

بازنگری و اصلاح: محمد خندان‌دزفولی

*تیم نویسندگان متافوتبال*


برچسب ها

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

اشتراک گذاری این صفحه در شبکه های اجتماعی

نظرها