متافوتبال - می گویند «تنبل» بوده و به اندازه استعدادش تلاش نکرده، در حالی که آقای ستاره از همان اول هم قید «شاگرد اول» شدن را زده بود و آمده بود لذتش را ببرد.
محمدحسین عباسی
یک/ علی کریمی از فوتبال خداحافظی کرد. این بار برای همیشه. نه شبیه خداحافظی فاتحانه پیوس در تیر ماه 76 و نه شبیه وداع غریبانه مهدی با چارگوشه خلوت آزادی در اردیبهشت 92. او حرف های آخر را دور از زمین و پرچمهای کرنر زد. دور از هیاهوی اشک و لبخند روی سکوها. دور از داورها و تیر و تور. علی، مونولوگ پایانی را گذاشت برای فیس بوک. دیگر زمان آن نیست که آدمها را دم خداحافظی به قد نگاه کنی. ناگهان اسکرول روی صفحه گیر میکند و سطور مهربان بیرون میافتند و توی چند ثانیه حال ات می شود که با آخرین ثانیههای یک تایملاین ورزشی پرشکوه طرف شدهای. چشمی هم اگر خیس شود، فقط صفحه لپ تاپ را روبرویش دارد برای زل زدن. نوشتهاش تا ساعت ها روی صفحه می ماند، مثل خودش، که تا همیشه بخشی از شبیخون سبز خاطره هاست. حتی پس از سال های کمرنگ، وداعِ زرد.
دو/ فقط یک ساعت بعد از انتشار خبر، وقتی که دست ها را برای آقای جادوگر تکان دادهاند و موجها و ضد موجهای شبکههای اجتماعی او را تا مرزهای قدیس و ابلیس بودن کشانده؛ باشگاه استقلال آمادگیاش را برای برگزاری مراسم خداحافظی این ستاره اعلام میکند. این آمادگی وقتی طعنه آمیزتر میشود که در پرسپولیس نه خبری از بیانیه هست و نه حتی یک تشکر کوتاه از مهرهای که در تمام این سالها با لیبل پرسپولیسی بودنش نوجوانّا را به سمت طرفداری از این باشگاه سوق داد. چند ساعت بعد، بالاخره سکوت شکسته میشود و یک نوشته کوتاه توی ستون سمت چپ وبسایت پرسپولیس سهم کریمی می شود. آنجا نوشتهاند که کریمی بالاخره خداحافظی کرد. دقت کنید به کلمه «بالاخره». به حجم انتظار مسترر آقایان که حالا دیگر به سر آمده است. از امروز راحتتر نفس میکشند لابد توی شهری که کلیدش را توی قلب افسونگرهای روزگار کار گذاشتهاند، حتی اگر صندلیهایش مشغول خوش خدمتی به دیگران شده باشند.
سه/ میگویند بدشانس بوده و دیر به دنیا آمده و فرصت نکرده در جام جهانی کنار نسل 98 باشد، غافل از اینکه او همه المان های لازم برای قرار گرفتن در آن نسل فراموش نشدنی را دارد. می گویند «تنبل» بوده و به اندازه استعدادش تلاش نکرده، در حالی که آقای ستاره از همان اول هم قید «شاگرد اول» شدن را زده بود و آمده بود لذتش را ببرد و اصلا همه این شاعرانگی و همه قافیه های ردیف شده در بیتهای ناب ساقهایش هم از همینجا آمدهاند. میگویند کنار قیمه نذری ایستاده تا اسطوره شود. این یکی را از روی بغض می گویند جماعت کینه سوار. او اسطوره همه آدمهاییست که قلبشان از آجر و سیمان ساخته نشده است. اسطوره ای که البته قرار نبوده سیمای یک انسان عاری از اشتباه را به نمایش بگذارد. او گاهی از سر صراحت و گاهی نیز به خاطر لجاجت مرتکب اشتباه هایی شد. مثل همه قهرمان های خاکستریِ روشنِ دیگر. این وسط اما کاش همه آنهایی که او را متهم به تمایل به نفر اول بودن و حاشیه سازی دائمی میکنند به یاد بیاورند که خود او بود که بازوبند کاپیتانی تیم ملی را ساده از دست داد و حتی یک جمله درباره اش نگفت.
چهار/ بلاژ میگفت برآی آنکه کریمی توی زمین سوار بر جاروی جادویی شود و روی چمن همان نابغه بیمانند باشد و بازیکن های رقیب را یک به یک به هم بدوزد، باید حتما عصبانی شده باشد. راست می گفت پیرمرد. علی، توی بغداد عصبانیتاش را اول روی ظرف ماکارونی خالی کرد و بعد روی هموطنهای صدام تا مارش نظامی روی سکوها تا ابد به مرگ برود. کاش توی دوبلین هم همینقدر عصبانی بود. هر چند که نرسیدن آن توپهای سرشار از آرزو به تور هم دلیلی برای حرف نزدن از دریبل های دیوانه نیست. ما کنار همین خاطرهها زندهایم. با یاد آخرین نسل از فوتبالیستهایی که میشد گلو را برایشان پاره کرد.
پنج/ کریمی از همان اولین روز اعجازش در فوتسال پرحاشیه جام رمضان هرگز یک بازیکن معمولی نبوده است. یک آدم معمولی هم. خیلی از رفتارهای ویژهاش را از یاد نبردهایم. از بابک معصومی گرفته تا ماجرای اشکان و پسر بلندقامت و دست های درخت نشان و بی توجهیاش به «بعضیها» در تمرین تیم ملی و فوتبال با بچه های بی سرپرست و ... . خیلی از رفتارهای ویژهاش را هم لابد هرگز نشنیدهایم. با این حال همیشه هم عدهای بودهاند که حرکات خارقالعاده او را به جنگ برای کسب محبوبیت تشبیه کنند. کدام جنگ وقتی که او سنگرهای دشمن را فتح کرده بود و توی هیچ ورزشگاهی هیچ هواداری نبود که نامش را در دل هوراها نگنجاند؟
شش/ اعجوبه پرسپولیس، مهره پرستیدنی هواداران الاهلی و پدیده بایرن، لحظههای ویژه زیادی را توی این چندهزار روز تجربه کرد. بهترین فرم او در لباس تیم ملی در جام ملت های 2004 رقم خورد. آن روزها همه روی این نکته تاکید داشتند که فرگوسن اگر مسابقه ایران- کره را در جام ملت های چین دیده بود، حتما به جای پارک، مارادونای آسیا را به جام جهانی میفرستاد. بهترین لحظه فوتبال باشگاهی او را نیز میشود در یکی از گلهای داربیاش جستجو کرد. در نهمین روز از بهمن 79. وقتی تنها سه دقیقه بعد از شوک بزرگ به عابدزاده، دست به کار شد و با یک قیچی، غش را از چشم های هاشمی نسب گرفت و آب سرد پاشید روی شب درخشش یاغی و همه نگاه ها را دزدید.
هفت/ فوتبال ایران دیگر کریمی ندارد و این یعنی حالا بهترین بازیکن یک عصر را ازدست دادهایم. مرتبط دانستن او با دنیای مربیگری هم شاید تنها تلاشی برای یافتن مرهم زخم این ساعتها باشد. با این همه، خداحافظی او از فوتبال در این مقطع خبر بدی نیست. شاید از ماهها قبل زمانش رسیده بود و چه خوب که او پس از آشتی با تبریزیها و کاپرفیلد شدن، این تصمیم هوشمندانه را گرفت و آنقدر نماند تا به نمایش های معمولیاش عادت کنیم. او باید می رفت، حتی با اینکه نفس کشیدنشاش توی زمین، خواستنیتر بود از دریبل زدن خیلیهای دیگر!
علی کریمی/ همین حالا که فیلیپه لوئیز نشسته روبروی دوربین تلویزیون چلسی و نهایت تلاشش را برای بامزه بازی به خرج می دهد، آنطرف دنیا دارند راجع تاثیرات «فیلسوف نمایی» روی محبوبیت وافر چهره های فوتبالی حرف می زنند. رل اول داستان ما اما هرگز مرد لنزها و رسانهها نبود، او در شرایطی محبوب شد که وسط هر کدام از جملههایش دهها بار عبارت «میگم که» را به کار می برد، که بلد نبود از نیچه و زمان گریستناش حرف بزند، که زنگ نمیزد به خبرنگارها و درخواست مصاحبه درباره سیر تحولات شعر ایران از خیام تا نیما و تاثیرات فلسفه روی پاس عمقی نمیکرد. که به جای اشارات پستمدرن مدام از جنگ گفت و حتی توی نوشته آخرش هم به قهرمانهای واقعی اشاره کرد و خاطره روزی را زنده کرد که کنار نیمکت به محض شنیدن تمجیدهای یک جانباز گفته بود: «ای آقا. بازی با توپ کجا، بازی با جون کجا؟!». او همیشه خودش بود. ساده و رک. آنقدر که وقتی مرد سال فوبتال آسیا شد، در مواجهه با اولین خبرنگار تلویزیونی و پرسش فراکلیشه ای «الان چه احساسی داری؟» به جای سر هم کردن شعارهای دلربا و تقدیم کردن جایزه به این و آن، فقط به یک کلمه بسنده کرد: «هیچی!».
متافوتبال - اینستاگرام. لابد برای یک بار هم که شده این اسم را شنیده اید. صفحهای اجتماعی که مخاطبان بسیاری پیدا کرده و روز به روز تعداد افرادی که عضوش میشوند افزایش مییابد. اینستاگرام به دلیل در دسترس بودن بیشتر و سهولت کار با آن از شبکههای اجتماعی دیگر مانند فیسبوک و توییتر پیشی گرفته است.
متافوتبال - برای نوشتن از نابغه ای مثل علی کریميهزاران واژه را باید کنار هم قرار داد و بهترینهایش را انتخاب کرد. همان بهترینها هم مقابل او کم ميآورند. خیلیها معتقدند اگر یکی مثل کریميمتعلق به نسل 98 بود، فرانسه را یک تنه به هم ميریخت
متافوتبال - با حضور همزمان جواد نکونام و علی کریمی در تیم ملی، کاپیتانی به نکونام رسید، بازیکنی که حالا هم محبوب کیروش است و حتی بعد از خداحافظی از تیم ملی، هنوز هم حرف از بودن او در تیم ملی وجود دارد
متافوتبال - علی کریمی ، او بی شک محبوبترین ستاره این روزهای فوتبال ایران است. مردی که برای کارهای بیرون از فوتبالش این چنین جایش را در دل هواداران فوتبال سبز کرده است.