مترجم
آرش گنجیمتافوتبال – او فقط یک پسر ازخودراضی از یک محله ی بد نبود، او پسری ازخودراضی با یک پس زمینه ی خارجی بود و با یک نام خارجی، و از محلی می آمد که برای بسیاری از سوئدی ها نماینده ی بدترین چیزها به شمار می آمد.
در پایین شهر مالمو نشانه های فراوانی یافت می شود دائر بر این که این شهر در سده های متمادی در حال پیشرفت بوده است. هتلی در این شهر وجود دارد با سردابی قوسی شکل که به سال 1307 بازمی گردد و کلیسایی نیز که در سال 1319 احداث شد. تالار شهرداری مالمو به اواسط سده ی 1500 بازمی گردد، اما در قرن نوزدهم مرمت شد، و ساختمانهایی نیز در این شهر هستند که طیف گسترده ای از مدارس متعلق به دوره های معماری مختلف را نمایندگی می کنند.
اما اگر در امتداد خیابان امیرالسگاتان قدم بزنید، به تدریج شاهد تغیر چشم انداز شهر خواهید بود. شکوه و جلال معماری جای خود را به ساختمان های یکدست می دهد که با حیاط هایی از هم جدا شده اند – در آن بین غذاخوری های عربی به چشم می آیند که در دهانه ی هر یک کباب پزهای گردان وجود دارد. بعد از یک قدم زنی 45 دقیقه ای، خود را در بدنام ترین منطقه ی اسکاندیناوی خواهید یافت.
مطبوعات سوئدی در برهه های مختلف تصویری از روزنگارد به مثابه ی یک گتتو ایجاد کرده اند. محله ای پر از خارجی، بیکار و جانی. با این حال حین قدم زدن در یک آخر هفته ی خنک در ماه آوریل، به نظر خطری آدمی را تهدید نمی کند. هیچ دار و دسته ی مشکوکی حوالی محله پرسه نمی زند. هیچ پلیدی به چشم نمی آید. فقط یک مشت ساختمان سرد و یخ زده است که خودنمایی می کند.
با ورود به زیرگذر این محله، نقل قولی به شکل حکاکی روی دیوارهای سیمانی دیده می شود: "می توانی یک نفر از روزنگارد بیرون بکشی، اما هرگز نمی توانی روزنگارد را از یک نفر بیرون بکشی." این جمله ارجاع دارد به معروف ترین و محبوب ترین پسر محله ی روزنگارد – مردی که در سوئد نه فقط از محدوده ورزش فراتر رفته، بلکه فرهنگ عمومی را پشت سر گذاشته. او کسی نیست جز زلاتان.
تصور ورزشکاری در جهان که نظرها را نسبت به خود به دو دسته ی افراطی تبدیل کرده، بسیار دشوار است.
مربی تیم جمهوری ایرلند، مارتین اونیل، یک بار او را مهم ترین بازیکن فوتبال در جهان خواند، در حالی که خوزه مورینیو در سال 2014 او را جزء سه بازیکن برتر جهان توصیف کرد. لوران بلان، سرمربی کنونی او در پاری سن ژرمن، از او به عنوان رهبر تیمش ستایش می کند و این در حالی است که او با هم تیمی ها و مربیان خود دائم در حال دعوا است.
زلاتان همراه با شش باشگاه مختلف به 12 بار قهرمانی در لیگ دست یافته است، با این حال خیلی ها معتقدند او برای رقبای ضعیف یک حریف قدر است و در بالاترین سطوح حرفی برای گفتن ندارد. وی کاپیتان تیم ملی سوئد و هم اکنون یکی از اسطوره های ستایش شده ی کشور خود می باشد، در عین حال عده ای هم اساساً در سوئدی بودن او شک دارند.
به نظر می رسد که حتا بعد از 15 سال از درخشش او، جهان به درستی نمی داند زلاتان کیست. برای شناخت این پیچیده ترین و تضادآمیزترین شخصیت، باید از آغاز شروع به بررسی کرد.
رونه اسمیت، در لابی هتل مرکزی مالمو یک شخصیت شیک و برازنده را از کار درآورد. اسمیت که حالا بازنشست شده، اولین خبرنگاری بود که به قدرت ابراهیموویچ در زمین تمرینی مالمو اف.اف، تیم محلی بسیار محبوب شهر، پی برد.
وی به سایت بلیچر ریپورت گفت:
"هاسه بورگ مرا صدا زد و گفت باید به تمرین بروم زیرا هرگز چیزی مانند این را ندیده است. او یک پدیده ی جادویی بود."
بورگ، مدیر ورزشی وقت باشگاه بود، و از کارهای آن نوجوان باریک اندام در برابر حرفه ای ها در جلسه تمرینی، زبانش بند آمده بود. این برای اسمیت لحظه ای خاص به حساب می آمد. اکثر خبرنگاران محلی یک عمر را بدون مشاهده ی آن چه پدیده ای مانند ابراهیموویچ نوجوان از خود بروز می داد، سر می کردند.
اسمیت به یاد می آورد:
"او فوق العاده بود. در تمام جلسه های تمرینی او بود که حاکم میدان می شد. تمام بازیکنان بزرگتر از این مسئله عصبانی بودند زیرا نمی توانستند توپ را از پای او بربایند. من او را هالک صدا می زدم. اما با این که او 92/1 متر قدش بود، از تکنیک بالایی هم برخوردار بود. چنین سرعتی و چنین تکنیکی، آن هم با این قد... غیرممکن بود."
اسمیت مدتی بعد یک مصاحبه با هالک نوجوان ترتیب داد. این مصاحبه در 28 فوریه ی 2000 در روزنامه ی Kvallsposten منتشر شد که به نحو عجیبی پیشگویانه بود. فصل پیش از آن، مالمو اف.اف برای نخستین بار در 64 سال گذشته از لیگ برتر کشور سقوط کرده بود. این یک زخم بزرگ بر پیکر باشگاه به حساب می آمد. کسی باید می آمد و تکانی اساسی به باشگاه وارد می کرد. شهر به یک قهرمان نیاز داشت. بهترین زمان برای ابراهیموویچ فرارسید. او که 19 سال بیشتر نداشت، آماده ی این آزمون سرنوشت ساز شد. حضور مالمو در جمع تیم های ضعیف تر نیز موجب شد بازی او قوام گیرد.
آن فوریه، پیش از آن که فصل شروع شود، ابراهیموویچ جوان در اولین مصاحبه اش به اسمیت گفت که مالمو قهرمان فصل می شود و ظرف سه سال آینده راهی اینترمیلان ایتالیا خواهد شد. پیش بینی او کمابیش درست از آب درآمد، اگرچه مالمو در آن فصل دوم شد و زلاتان چهار سال بعد به اینتر کوچ کرد.
وقتی که فصل شروع شد، زمان به درازا نکشید که شیدایی زلاتان، مالمو را فراگرفت. میزان گلزنی او منحصر به فرد نبود، اما کارهای او با توپ حیرت آور بود. آوازه ی او به سرتاسر سوئد رسید، اگرچه صحبت از این پسر فوق العاده ی بلند قد همواره با مقداری شک و تردید همراه بود.
دانیل کریستوفرسن یک خبرنگار و مقاله نویس در روزنامه ی اکسپرسن، یکی از بزرگترین روزنامه های ملی سوئد، است. دانیل اولین چیزی را که دربارهی ابراهیموویچ شنید به خوبی در خاطر دارد:
"وقتی بود که او در مالمو کار خود را شروع کرد. و درباره زلاتان، یک بازیکن فنی، می شنیدید که تماشای بازی او ارزش دارد – و این که او ازخودراضی و کمی پررو است."
همچنان که فصل ادامه می یافت محبوبیت زلاتان در مالمو نیز بیشتر می شد، اما برای باقی سوئدی ها داستان کمی فرق داشت. در داستان زندگی زلاتان، همان که اغلب به گوش می رسید به شرحی که پسری از محله روزنگارد به جمع ثروتمندان پیوسته، معمولاً یک حلقه گم شده وجود داشت.
کریسفورسن به یاد می آورد:
"در مالمو و مناطق حومه، او فرد محبوبی بود. مردم عاشق او بودند و می گفتند او به زودی به آدمی بزرگ تبدیل می شود. اما در باقی سوئد، خیلی ها به واقع از او متنفر بودند. او معمولاً از سوی هواداران هو می شد. آن ها هیچ وقت باور نداشتند که زلاتان به بازیکن بزرگی تبدیل خواهد شد. در مالمو عاشقش بودند، اما در گوتنبرگ یا استکهلم، می گفتند زلاتان یک پسر بچه ازخودراضی است که به هیچ جایی نمی رسد."
این نحوه ی برخورد با یک جوان در عالم فوتبال چیز چندان عجیب و غریبی نیست. آن هم بازیکنی که جاه طلبی های خود را هیچگاه پنهان نمی کرد. اما در اسکاندیناوی، این واکنش ناگزیر خیلی چشمگیر و تند به نظر می آید، آن هم به سبب پدیده ای جامعه شناختی به نام قانون یانته.
قانون یانته، مجموعه ای از قواعد رفتاری است که نویسنده نروژی، آکسل ساندیموسه، در یکی از رمان های خود در سال 1933، به تعریف آن ها پرداخت. در آن رمان، ده قاعده مطرح می شوند که اولین آن ها عبارت است از:
"نباید فکر کنی که شخصی ویژه هستی."
قانون دوم می گوید:
"نباید فکر کنی به اندازه ما آدم خوبی هستی."
سومی می گوید:
"نباید فکر کنی از ما باهوش تر هستی."
و به همین ترتیب ادامه می یابند.
ساندیموسه احساس می کرد که رمان او تصویر خوبی از "شرارت ذاتی آدمی و توانایی او به زیر کشیدن دیگران به دست می دهد." شاید این طور باشد، اما طی زمان، قانون یانته به یک عبارت عمومی برای عقده ی حقارت جامعه ی اسکاندیناویایی تبدیل شد – یعنی بدگمانی آن نسبت به فردگرایی و تنفر غریضی از موفقیت. همان طور که قانون ششم یانته نیز می گوید:
"نباید فکر کنی در همه چیز خوب عمل می کنی."
به راحتی می توان گفت که ابراهیموویچ وفادار به این قوانین نبود.
کریستفرسن ادامه می دهد:
"مردم احساس می کردند که او نباید در مصاحبه های خود به خودستایی می پرداخت".
ابراهیموویچ به سبب عملکردهای خود از طریق مدیربرنامه هایش مورد توجه و تماس قرار گرفت.
ابراهیموویچ نه فقط به قانون یانته وفادار نماند، بلکه حتا عامدانه علیه آن به پا خاست. در خودزندگی نامه ی بسیار لذت بخشی که زیر عنوان من زلاتان هستم نوشت، وی چارچوب یک نگاه کلی را مطرح کرد، نگاهی که می توان آن را قانون زلاتان خواند. وی می نویسد:
"مزیت من این است که هم حرف می زنم و هم عمل می کنم. پس من فقط حرف نمی زنم: من بهترینم، شما دیگر کدام عوضی ای هستید؟ دلم می خواهد بهترین باشم در حالی که با خودم عشق می کنم. نه این که فکر کنم به یک فوق ستاره یا چیزی مثل این تبدیل می شوم. خدایا، من بچه ی روزنگارد هستم."
در مراحل اولیه ی دوران حرفه ای زلاتان، مطبوعات ملی سوئد در هر فرصتی برچسب روزنگارد را به او می زدند. پژوهشگران بعداً فهمیدند که در فاصله سال های 2001 تا 2003، روزنامه های ملی 17 درصد تمام مقاله های خود را با ارجاع به روزنگارد درباره ی ابراهیموویچ منتشر کرده اند.
کیم کالستروم، هافبک سابق لیون، در دوره ای مشابه با زلاتان کار خود را شروع کرد، اما او در پارتیله، یک شهر غیرمعروف در حوالی گوتنبرگ، بزرگ شده بود. طبق پژوهش فوق الذکر، نام شهر زادگاه او فقط به 8 درصد مقاله ها راه یافت. و برای کسی که داغ روزنگارد را بر پیشانی دارد، رسیدن به این درجه از شهرت کار ساده ای نیست.
آپارتمان های رنگ و رو رفته ای که در میان سال های 1967 و 1972 ساخته شدند و امروز بخش عمده ای از محله ی روزنگارد را تشکیل می دهند، بخشی از پروژه ی به اصطلاح "برنامه ی میلیونی" بودند – یک پروژه ی مسکن سازی به قصد تأمین میلیونی مسکن برای میلیون ها نفر طی یک دوره ی ده ساله. نظر به این که جمعیت سوئد در آن زمان هشت میلیون نفر بود، چنین برنامه ای ابعادی فوق العاده داشت.
شهر مالمو یک شهر صنعتی به حساب می آید و با سواحل گسترده، اما طی دهه ی 1970، سوئد یک بحران اقتصادی را از سر گذارند که به ویژه برای این شهر صنعتی گران تمام شد. یک کاهش در جمعیت مالمو به وجود آمد. بلوک های مسکونی روزنگارد برای طبقه ی کارگر سوئد ساخته شده بود، اما همچنان که اهالی این شهر در نتیجه بحران مزبور مالمو را ترک می کردند، این واحد های مسکونی به تدریج به اشغال مهاجران و پناهجویان در آمد.
زمانی که ابراهیموویچ در دهه ی 1980 و اوایل دهه 1990 بزرگ می شد، روزنگارد، همچنان که وی در بخشی از زندگی نامه خود می نویسد، "پر از سومالیایی ها، ترک ها، یوگوسلاو ها و لهستانی ها و انواع مهاجران بود." تا سال 2007، 86 درصد مردم روزنگارد یا در خارج از سوئد متولد شده بودند یا هر دو والدین آن ها از خارج می آمدند.
خود زلاتان فرزند یک مادر کروات و یک پدر بوسنیایی است. گذشته از مسئله مهاجرت، روزنگارد به دلیل نرخ جرم و بیکاری اش شهره بود و هست. اسکاندیناویایی ها در روزنگارد شاهد یک داستان وحشتناک هستند، یک داستان هشداردهنده دائر بر تبعات ناخواسته ی رویکرد لیبرال های سوئد نسبت به مهاجران.
هر زمان که مسئله ی مهاجران وارد بحث های عمومی در سوئد، یا حتا دانمارک و نروژ می شوند، روزنگارد به عنوان یک نمونه که باید به هر قیمت از پیدایش دوباره آن جلوگیری به عمل آید، مطرح می شود.
توربیورن اندرسون یک مدرس در دانشگاه مالمو است و رساله ی دکترای خود را درباره ی تاریخ فرهنگی فوتبال سوئد به رشته ی تحریر درآورد. وی از سال 1989 در مالمو زندگی می کند.
اندرسون توضیح می دهد:
"در مالمو همیشه چیزی برای توجه کردن وجود دارد، تیراندازی و کارهایی مانند این، اما مردمی که در این شهر زندگی می کنند به واقع عاشق شهر خود هستند. شاید مردم این جا به بسیاری از این اتفاقات عادت کرده اند. اما مردمی که به این شهر تعلق ندارند همیشه از شنیدن این چیزها دچار وحشت می شوند. تصوری که آن ها از مالمو دارند، چیزی شبیه یک غرب وحشی است."
اگر مالمو چیزی شبیه به غرب وحشی دارد، پس روزنگارد جایی است میان یک گتتو و یک منطقه ی جنگی. نکته ی جالب این که بعضی وقت ها خدمات اورژانس از پاسخ دادن به تماس های گرفته شده از روزنگارد بدون اسکورت پلیس پاسخی نمی دهند.
پس وقتی رسانه ها برچسب روزنگارد را به پیشانی زلاتان می کوبند، مفاهیم زیادی مد نظر است. او فقط یک پسر ازخودراضی از یک محله ی بد نبود، او پسری ازخودراضی با یک پس زمینه ی خارجی بود و با یک نام خارجی، و از محلی می آمد که برای بسیاری از سوئدی ها نماینده ی بدترین چیزها و حضور بسیاری از خارجی ها بود.
اندرسون به یاد می آورد:
"عده ی زیادی از مردم با یک پس زمینه ی مهاجرتی، عاشق او بودند. بسیاری از جوانان سوئد به او دل بسته بودند. اما نسل سالخورده تر علیه او کمر بستند. آن ها معتقد بودند که زلاتان آرمان های ورزشی سنتی سوئد را نمایندگی نمی کند، همان که باقی اسکاندیناویایی ها نیز از آن برخوردارند، همان که فروتنی مؤلفه ی اساسی آن است. یعنی قانون یانته، با تمام مضامین اش."
برخی حتا تا آن جا پیش رفتند که می گفتند زلاتان اصلاً سوئدی نیست. دمکرات های سوئد یعنی یک حزب سیاسی پوپولیست دست راستی ضدمهاجران، ید طولایی در هتاکی علیه زلاتان و مسئله ملیت او دارد. در سال 2007، یکی از رهبران این حزب، ماتیاس کارلسون، به رادیو Sveriges گفت "او رفتاری دارد که نشان می دهد از خیلی جهات سوئدی ها را نمی فهمد. او یک زبان بدنی دارد و یک زبان به طور کلی که من آن ها را سوئدی نمی دانم."
اندرسون استدلال می کند که کلارسون و دیگران وقتی بحث زلاتان و رفتار او به میان می آید، یک نکته را فراموش می کنند.
وی توضیح می دهد:
"ابتدا، او به خاطر سوئدی نبودن مورد انتقاد قرار می گرفت. اما من فکر می کنم خیلی از مردم او را بد فهمیدند زیرا او واقعاً یک مالمویی است. خیلی ها از نقطه نظر قومی به این مسئله نگاه می کنند، اما او به طور روشن ویژگی های اهالی مالمو را دارد، یعنی آدم هایی که دیگران را تحت تأثیر قرار نمی دهند و سرد و غیرصمیمی هستند."
"خیلی ها از گوتنبرگ به خاطر رفتار خوب و اجتماعی خود شهره هستند. مردم استکهلم به خاطر کمی گستاخی معروف هستند. مردم مالمو شاید کمی خشن باشند، بیشتر به طبقه کارگر نزدیک هستند، آدم های ضمختی هستند – و زلاتان به طور حتم به این دسته از آدم ها نزدیک تر است. جذاب نیستند، اما در عوض آدم ها رک و ناملایمی به نظر می آیند. و او یک مالمویی خشن است. او همیشه به نحوه ی آدم های مالمو حرف می زند."
اندرسون در این جا خاطرنشان می کند که میان زلاتان و سنت های ورزشی سوئد پیوند هایی وجود دارد که مردم به آن توجهی ندارند.
"ممکن است متناقض به نظر آید، اما او هیچ وقت اهل نوشیدن نبود. از این نظر او همیشه نسبت به رفتار خود آگاه تر از باقی اعضای سوئدی تیم ملی این کشور است. باقی بچه های تیم ملی اهل پارتی و نوشیدن هستند. او به طور واضح فوتبال خود را خیلی خیلی جدی می گیرد. پس از این نظر می توانید او را ادامه قهرمان های اسکی باز سوئدی بدانید که مردانی به شدت جدی هستند. اما خیلی ها به سادگی توانایی دیدن این ها را ندارند. تنها چیزی که آن ها می بینند مهاجر بودن اوست، یعنی یک دزد ماشین."
زلاتان از زمانی که کار خود را با باشگاه مالمو اف.اف شروع کرد، هم به عنوان یک فوتبالیست و هم به عنوان یک چهره ی اجتماعی، یک منبع بی پایان بحث و جدل بوده است. نیکلاس کیندوال، مردی که در نخستین حضور این باشگاه در دسته ی پایین تر در کنار زلاتان بازی می کرد، به روشنی فشاری را که زلاتان از ناحیه ی مطبوعات تحمل می کرد به خاطر می آورد.
وی می گوید:
"حتا آن زمان هم روزنامه ها درباره او زیاد می نوشتند. همه می دانستند او کیست، که او یک استعداد بزرگ است، و رقبا با او رفتار تندتری داشتند. این برای او وضعیت ساده ای نبود، این که او پیش از آن که واقعاً خود را نشان دهد به عنوان بزرگ ترین استعداد سوئد شناخته شده بود."
"همین موجب شد تا فشار زیادی بر او وارد شود و شهرتی برای او از سوی رسانه ها ایجاد شد که کنار آمدن با آن کار راحتی نبود. و من فکر می کنم زلاتان یک نمونه بزرگ از قدرت روحی است. گمان نمی کنم هر کسی بتواند با این فشار زیاد کنار آید آن هم زمانی که اول راه است."
و در حالی که زلاتان چشم بسیاری از مشاهده گران را به خود خیره کرده بود، کیندوال مشتاق است خاطرنشان کند که این بازیکن در سن 19 سالگی یک الماس نتراشیده بود.
"او را به یاد می آورم که وقت و بی وقت کارهایی می کرد تا من توقف و پیش خود فکر کنم، خدایا او واقعاً آدم خاصی است. اما من در آن زمان 32 سالم بود، و مدت ها بود یک فوتبالیست حرفه ای بودم، و می دانستم که این استعداد جوان منظورش از این همه کار، آن همه نبود."
"خیلی از بازیکنان جوان استعداد دارند، اما این از زمانی است که کار واقعی آغاز می شود. و او یکی از معدود بازیکنانی بود که تصمیم گرفت پیشرفت خود را شروع کند. و این را باید مایه ی اعتبار او دانست، زیرا او همیشه به خود باور داشت و هیچ گاه دست از تلاش بر نداشت. آن چه امروز و دیروز به عنوان کمی گستاخی در او درک می شود نیز دلیل این است که چرا وی به یکی از بهترین های جهان تبدیل شد. او می خواست در تمام دوران ها بهترین باشد، و برای باور کردن این که می تواند بهترین باشد به خود اطمینان دارد."
حرف هایی که کیندوال برای توصیف خاطرات خود از زلاتان جوان می گوید، می تواند به نحو شگفت انگیزی جالب باشد:
"من با او هیچ گونه مشکلی نداشتم. فکر می کردم به خوبی در تیم جا افتاده ست. سبک او کمی متفاوت بود. و شاید گاهی دیر با آن چه در زمین می گذشت هماهنگ می شد. اما من هیچ وقت احساس نکردم که با او مشکلی دارم. زلاتان پسر خوبی بود."
مشکل زلاتان در زمین فراست و گرایش او به انجام کارهای غیرمنتظره بود که به همان اندازه که رقبا، هم تیمی هایش را دست می انداخت.
کیندوال در ادامه می گوید:
"دشوار بود، زیرا هرگز نمی دانستی چه هنگام قصد دارد پاس بدهد و چه هنگام قصد دریبل زدن دارد."
"بزرگترین نقدی که به او وارد بود این بود که ما تلاش می کردیم تا به او بفهمانیم همان طور که توپ را به او پاس می دهند او هم باید پاس بدهد، زیرا او به واقع باور نداشت که دوباره می تواند توپ را به دست آورد."
زلاتان استعداد خود را حین بازی کردن با کودکان در حیاط های میان بلوک های مسکونی در محله روزنگارد آموخت. زمانی که او خیلی جوان بود، تلاش می کرد دریبل های خیره کننده ای بزند تا احترام و تشویق سایر دوستانش را به دست آورد. همچنان که سنش بالاتر می رفت، تلاش می کرد با گروهی از دوستانش در زمین دربیافتد، یعنی همه علیه زلاتان، و برای اولین کسی که می توانست توپ را از زیر پایش بیرون بکشد، یک شکلات جایزه می داد.
حتا تا همین امروز هم می توانید باقی مانده ی این بازی های غیرجدی را در عملکرد زلاتان ببینید: استعداد او به کنترل بر توپ تحت فشار در فضاهای بسته، توانایی درک و شهود او به حفظ توپ و تمایل همیشگی اش به دیوانه کردن حریف.
اما فردگرایی او مزیت بزرگ او در اولین حضورش در باشگاهی خارجی نبود. به نظر می رسید دفتر سرنوشت برگ متفاوتی برای او در نظر دارد و آن هم حضورش در آژاکس، یعنی حضور فردگراترین بازیکن در جمعی ترین تیم اروپا.
آندره برگدلمو، مدافع نروژی، که برای روزنبورگ، آژاکس و بوروسیا دورتموند، بازی می کرد، دو فصل را در هلند در کنار زلاتان گذراند.
وی درباره او می گوید:
"زلاتان مهربان بود. در برخوردهای چهره به چهره آدم خوبی بود. اندیشمند بود. همیشه به حرف های شما گوش می داد."
وقتی بازیکنان دیگر به تیم می پیوستند، مانند میدو یا رافائل فان در فارت، رفتار زلاتان تغییر می کرد. صدایش بلندتر می شد و بیشتر به تظاهر روی می آورد."
"تقریباً طوری بود که انگار باید خودش را از نو اثبات می کرد."
به نظر برگدلمو، زلاتان برای قرارگرفتن در آژاکس خیلی تلاش کرد زیرا خیلی فردگرایانه بازی می کرد.
"اوایل، همه چیز به او بستگی داشت. خودش می خواست این یا آن کار را بکند تا به موفقیت برسد. همیشه فقط من من می کرد. در نتیجه، کمتر بازی می کرد. فکر می کنم صحبت هایش با مارکو فان باستن به او کمک زیادی کرد. مارکو آدم واقعی بینی بود و زلاتان احترام زیادی به او می گذاشت. هم او بود که تلاش کرد خیلی چیزها را برایش توضیح دهد – یعنی کارهایی که زلاتان با انجام آن ها می توانست بهتر به موفقیت برسد."
"همچنان که زمان می گذشت بیشتر به این واقعیت پی می برد که فوتبال یک ورزش جمعی است، و اگر تیم موفق نشود، او هم موفقیتی نخواهد داشت. اگر به فوتبال او پس از آژاکس نگاه کنید، می بینید که خیلی زود به یک بازیکن فوق العاده تبدیل شد – یعنی هم از هم تیمی ها و هم از خودش انتظارات به مراتب بیشتری داشت."
در حالی که اختلافات فلسفی موجب شد زلاتان از تیم آژاکس دور بماند، اما به تأیید برگدلمو، زلاتان همچنان در تمرینات فوق العاده ظاهر می شد. وی زمانی را به خاطر می آورد که آژاکس در تمرینات خود به دو تیم یازده نفر تقسیم شده بود. ابراهیموویچ در تمام بازی به دفاع می رفت توپ را مهار می کرد. و بعد با دریبل های خود تمام طول زمین را طی می کرد و توپ را به خط دروازه حریف می رساند. بعد رو می کرد به هم تیمی هایش و می گفت: "خوبه؟ راضی شدید؟"
برگدلمو ادامه می دهد:
"در تمرینات کارهای احمقانه ای هم انجام می داد. مهمترین دشواری او انجام کارهای یکنواخت در تمرینات بود."
برگدلمو 63 بازی برای تیم ملی نروژ انجام داد، و در این مدت با انواع ستاره های فوتبال مواجه شد. اما این فقط زلاتان بود که برای او دردسرساز ظاهر می شد.
"به عنوان یک شریک در تمرینات و به عنوان یک مدافع، کار زیادی از دستتان برنمی آید. برای مهار او، باید واقعاً به پاهایش هجوم ببرید باید کمی هم کثیف کار کنید. خیلی از بازیکنان در بازی های واقعی با او این طور رفتار می کردند اما برای من در تمرینات انجام چنین کاری دشوار بود. به همین خاطر هم بود که او در بازی های تمرینی خیلی بهتر از بازی های واقعی بود."
"یادم است چهار به چهار بازی می کردیم، و تیم حمله کننده مرکب بود از زلاتان، لیتمانن، فان در فارت و یک نفر دیگر. و بعد، البته، من باید در برابر زلاتان دفاع می کردم. شانسی نداشتم. بعد، رونالد کومن که مربی وقت ما بود، پیش من آمد، سرش را تکان می داد و می گفت، آندره؟ اینجا چه خبر است؟ و من می گفتم که دارم بیشترین تلاشم را می کنم اما واقعاً نمی توانم بهش ضربه بزنم، مگه نه؟"
"به قدری خوب بود که برای مهارش باید قواعد را زیر پا می گذاشتید. خیلی نرم است، او تقریباً از هر نقطه زمین می تواند زهر خودش را بریزد. و بزرگ است و سخت و محکم، و با آرنج ها و کفش های گنده اش انگار از کنار شما پرواز می کند."
وقتی که سرانجام به تیم اصلی راه یافت، علامت هایی از یک نابغه راستین به چشم خورد، مانند گلی که برابر بردا به ثمر رساند هنگامی که یک تنه کل تیم حریف را دریبل زد، اما در بازی دیگری به کل غایب بود. تلاش های او به قدری بود که وی را راهی یوونتوس کند. او نشان داد که توانایی کارهای عجیب دارد اما هنوز به نحو ناامیدکننده ای بویی از انسجام و پیگیری نبرده بود.
فقط وقتی راهی اینتر شد زمان آشنایی جهان با او فرارسید. اینتر نخستین تیمی بود که حول زلاتان ساخته می شد.
گابریله مارکوتی، یک خبرنگار ایتالیایی، به سایت بلیچر ریپورت گفت:
"من یک تئوری دارم به نام ایبرا، به شرحی که هر تیمی که در آن ایبرا بازی کند کارش به مشکل می خورد، هیچ تیمی نمی تواند با حضور ایبرا در خود بازی خوبی به نمایش بگذارد."
وی که سرتاسر دوران حرفه ای ایبرا را زیر نظر داشت می گفت:
"مسئله ای که در رابطه با ایبرا مطرح است این است که وقتی او را در تیم خود دارید، همیشه ارسال های بلند به سوی او معقولانه به نظر می رسد. و عدم انجام این کار احمقانه است. زیرا حتا اگر ایبرا بازیکن بدی است، فقط چند ثانیه زمان می برد که یک گل محشر برای شما به ثمر برساند. و فوتبال هم بازی کم گلی است."
"او همیشه با توپ کارهای نمایشی می کند، همیشه دلش می خواهد توپ را به دست آورد، پس افراد هم همیشه با او "اوکی" هستند و توپ را به او می دهند می خواهند ببینند با توپ چه می کند. مهارت های او منحصر به فرد است در نتیجه برای یک مربی همیشه دشوار است که بداند برای او در تیم چه وظایفی تعیین کند."
آیا این می تواند دلیل آن باشد که چرا تمام تیم های زلاتان در کسب موفقیت در لیگ قهرمانان اروپا دارای مشکل بودند؟ طی 14 سال گذشته زلاتان 12 قهرمانی در لیگ را همراه با شش باشگاه در چهار کشور تجربه کرده است – با این حال او هنوز نتوانسته در فینال لیگ قهرمانان اروپا ظاهر شود. او در 113 بازی خود در لیگ قهرمانان 44 گل به ثمر رسانده، با این حال هیچ یک از تیم های او نتوانسته به فینال راه یابد.
آیا می توان گفت در عصری که تیم ها ساختار سازمانی بهتری دارند و از پیچیدگی های تاکتیکی بیشتری برخوردارند، تیم هایی که به یک بازیکن اتکا می کنند در سطوح بالاتر همیشه آسیب پذیرتر خواهند بود؟ آیا می توان گفت که پلان Z برای شکست رقبا در لیگ های داخلی کفایت می کند، اما در مراحل پایانی لیگ قهرمانان، یک تیم دارای زلاتان ناگزیر در برابر یک تیم سازمان یافته تر حرفی برای گفتن ندارد؟
اوضاع که این پرسش ها را تأیید می کند، اما شاید به یک قضاوت نهایی نتوان رسید.
یک چیز مسلم است: زلاتان در 33 سالگی، اگر می خواهد میمون فینال لیگ قهرمانان را از پشت بگیرد، باید باز هم سریع تر از زمان بدود.
مترجم: آرش گنجی
منبع: bleacherreport
متافوتبال - غولکشیهای سوئد بالاخره تمام شد، سهشیرها با حذف آخرین نمایندهی جزایر اسکاندیناوی یک قدم دیگر به تحقق رویای 52 ساله خود نزدیک شدند!
متافوتبال - در شبی که مدافع عنوان قهرمانی، برنامه خاصی برای بازی خود نداشت، بازی باخته مقابل سوئد را در واپسین ثانیهها برد. کروس در یک شب دراماتیک یکی از به یاد ماندنیترین گلهای دوران فوتبالش را به ثمر رساند، تا ژرمنها به کمک جادوی هافبک استثنایی خود، 3 امتیاز کسب کنند!
متافوتبال - سوئد که با شگفتی و حذف ایتالیا و هلند به روسیه رسیده و لقب قاتل بزرگ را یدک میکشد کرهجنوبی را نیز قربانی کرد و بعد از 60 سال اولین دیدار خود را در جام جهانی با پیروزی به اتمام رساند آن هم بدون زلاتان!
متافوتبال – در این مقاله نگاهی داریم به ده بازیکن برتر دنیای فوتبال که بیش از سایرین توانایی پرش دارند.