نویسنده
جلیل علیزادهمتافوتبال - 9 مهر 1394، خبری شوکه کننده بر روی خروجی سایتها قرار گرفت. هادینوروزی، کاپیتان پرسپولیس درگذشت. این روزها شایعات تلگرامی به قدری زیاده شدهاست، که تا چند ساعت اول هیچکس گمان نمیکرد، این خبر رنگ و بوی حقیقت به خود بگیرد. آخر مگر میشود، کاپیتان پرسپولیس در اوج پختگی و آمادگی بدنی به ناگاه، ایست قلبی کند. اما اینبار قرعه مرگ به نام هادی افتادهبود، نه معجزهای رخ داد و نه کادرپزشکی کاری از دستش برآمد؛ کاپیتان پرسپولیس در30 سالگی پرکشید.
آن روز را دقیق به یاد دارم، پنجشنبه بود، پیشدانشگاهی بودم و استرس غولی به نام کنکور و اوضاع خراب روحیام باعث شده بود، روزهایی را بگذرانم که تنها فاصلهشان با مرگ چند دم و بازدم بود. از بچگی استقلالی بودم، از رقیب دیرینه با تمام وجودم تنفر داشتم و دوست داشتم همیشه در مقابل ما زانو بزند. با تمام جزئیات به خاطر دارم، کلاس فیزیک بود و من به مانند همیشه در ردیف آخر نشسته بودم، معلم فیزیکمان فوتبالی بود، کمی درس داد و بعد روی صندلی نشست و گفت:"شنیدید که هادی نوروزی فوت کرده" سکوت کلاس را فراگرفت، گویی قلب کلاس ناگهان از حرکت ایستادهاست. نوروزی را به خوبی میشناختم، سبک بازیاش همیشه برایم جذاب بود و به نظرم با شخصیتترین کاپیتانی بود که پرسپولیس در چندسال اخیر به خود دیدهاست. سه گل در دربیها به استقلال زده بود، که یکی از آنها را محال است فراموش کنم؛ دربی 68 استقلال یک بر صفر جلو افتاده بود، که هادی گل تساوی را برای سرخپوشان به ثمر رساند. شاید اگر پرسپولیس آن قدر سریع به گل تساوی نمیرسید، هیچوقت کریم باقری ریسک نمیکرد، تا در آخرین ثانیههای بازی با یک شوت از راه دور طالبلو را با چالش روبهرو کند، در نهایت شوت باقری، به کنج دروازه رفت و کاخ آرزوهای هواداران آبیپوش را بر سرشان خراب کرد. تمامی خاطراتی که از هادی به یاد داشتم، در کسری از ثانیه از جلوی چشمانم رد شد و با خود گفتم یعنی واقعا او مُرده است؟ مردی که با وجود قرمزپوش بودنش همیشه دوسش داشتم، بازیکنی که اهل باندبازی نبود، که اگر بود اینقدر راحت حقش را نمیخوردند. با اینکه کاپیتان بود، با سکوها زد و بند نمیکرد، همه بوقچیهایی که بعد از فؤتش، جرگه عاشقان هادی را تشکیل دادند، در زمان حیاتش میگفتند؛ که کاپیتانی پرسپولیس در حد اندازههای او نیست و حتی در اوایل فصل که تیم برانکو نتیجه نمیگرفت، چندین بار از طرف همین لیدرها، فحشهای رکیک و ناموسی به هادینوروزی داده شد. اما وقتی خبر مرگش پخش شد، همهی مردم سیاهپوش شدند و به مانند همیشه، شروع کردیم به اسطورهسازی از مردهها.
خاک عجب حیرتانگیز است، هنگامی که زندهای و بر روی آن قدم میگذاری، هیچکس برایت احترام و ارزش قائل نیست و قدرت را نمیداند، اما کافیاست بمیری، دستت از دنیا کوتاه شود و تنت زیر کُپهای از خاک سرد قرار گیرد، تا تبدیل به اسطوره شوی، آن زمان حتی دشمنانت هم برایت گریه میکنند و از تو به نیکی یاد میکنند. بعد از مرگ هادی، قدیس سازی از او نیز شروع شد، این بار نه تنها هادی مُرده را سوژه جدید رسانهای خود کردیم، بلکه فرزند خردسالش؛ هانی را نیز وارد این بازی لوس کردیم. وعدههای نمادین وسر خَرمن مدیران شروع شد؛ قرارداد طولانی مدت با هانی، پرداخت سریع تمامی مطالبات نوروزی به خانوادهاش و هزار یک وعده توخالی دیگر که هیچکدام عملی نشدند. این عوام فریبی تنها به مدیریت باشگاه محدود نشد، هرکدام از بازیکنان پرسپولیس که گل میزدند، شادی گل خود را با هانی تقسیم و به روح هادی تقدیم میکردند. یک فصل گذشت، هنوز هم دقیقه 24 هر بازی هواداران یک صدا میگفتند؛"نوروزی، روحت شاد" و هنوز هم سلبریتی برای بازی با احساسات مردم، با هانی و هانا هرازگاهی سلفی میگرفتند و در صفحه شخصی خود میگذاشتند.
پرسپولیس قهرمان شد، آرزویی که سرخپوشان ده سال بود منتظرش بودند، و هرشب در خواب رؤیایش را میدیدند. حالا وقت برگزاری یک جشن باشکوه است، اکنون زمان عمل کردن به همه آن وعدهها است. قرار بود کاپ قهرمانی را هانی بالای سر ببرد، یاد و خاطره نوروزی در جشن قهرمانی زنده شود اما دریغ از عملی شدن یکی از این حرفها. جشن برگزار شد همه شاد و خوشحال بودند، عدهای سلفی میگرفتند، کاپ را بالای سر میبردند، حتی ممد بوقیها هم داخل زمین بودند و خرامان به این طرف و آن طرف میدویدند. پس هانی کجاست؟ مگر قرار نبود جام را او بالای سر ببرد، پس چرا او در زمین نیست؟ مگر قرار نبود یادی از نوروزی فقید بشود، پس چرا حتی یک قاب عکس از او در میان آن همه بنر تبلیغاتی نبود؟ مهدی طارمی مگر همان کسی نبود، که پس از گلزدن دوان دوان به سوی هانی میرفت تا با او خوشحالی کند، پس چرا مشغول عکس یادگاری گرفتن است و عین خیالش نیست که هانی در زمین نیست؟ جشن تمام شد، هانی را حتی در زمین راه ندادند و کودک 9 ساله را گریان روانه خانه کردند. بعدها تیتر زدند؛ که حراست ورزشگاه او را به داخل زمین راه نداد و بازیکنان بعد از اینکه عیش و نوش خود را تکمیل کردند، در پستهای اینستاگرامی شروع کردند به آه و افسوس سر دادن از اینکه چرا هانی در جشن نبود، کمتر کسی است که نداند، تمامی کارهای آنان فقط برای این بود که از گزند هواداران عصبانی در امان بمانند.
آن شب شاید یکی از سختترین شبهای زندگی، هانی نوروزی بود. او یک شبه دوسال پختهتر شد. فهمید که این دنیا هیچ چیزی را مُفت در اختیار آدم نمیگذارد و تمام حرفها صرفا جهت اجرای نمایشی عامهپسند بود. متوجه شد مرام و معرفت، که همه از آن دم میزنند، تنها برای شیرین کردن سخن است و کاربرد دیگری ندارد. در میان تمام همدردی هایی که با هانی شد، پیام علی کریمی به او بسیار جالب بود؛" خودت تلاشت را بکن تا به هرچی میخوای برسی تا محتاج کسی نباشی" جمله جادوگر در عین تلخبودن حقیقت محض است، در این جهان کسی بدون چشمداشت به تو لطف نمیکند و همه تا زمانی در کنارت هستند، که برایشان منفعت داری و به محض اینکه سودی نداشته باشی، سریعتر از چیزی که تصور کنی ترکت میکنند. اینها همه درسهایی بودند که هانی در کمتر از 2 سال بعد از فوت پدرش فراگرفت، درسهایی که یادگیریشان شاید برای یک کودک 9 ساله، سخت و طاقتفرسا باشد، اما جهان بیرحمتر از آن است، که ملاحظه کسی را بکند.
. امروز دوسال از فوت مردی که عاشقانه فوتبال بازی میکرد، گذشت. تنهاتر از همیشه است و شاید اگر همین دقیقه 24 ها نباشد دیگر، کسی یادی از او نکند. مردی که شاید اسطوره تاکتیک و دریبل نبود، اما بدون شک اسطوره غیرت و تعصب بود. بَد به حال این مردم، مردمی که در زمان حیات به هم جفا میکنند، دروغ میگویند، تهمت میزنند و بعد از مرگ از همدیگر بُت میسازند. روزی باید برسد، یک نفر به مانند ابراهیم، تبری بر دوش بگذارد و تک تک این بتها را بشکند وفریاد بزند:"آی مردم،از مُردگان بت نسازید، همدیگر را دریابید" زندهباد، یاد سیروس قایقرانها و هادی نوروزیها که مظلومانه زیستند، مظلومانه پرکشیدند و مظلومانه از یاد رفتند. آری خداوند به خوبی میداند چگونه بهترین بندگانش را پاک بمیراند...
متافوتبال - مسابقات لیگ برتر ایران جام خلیج فارس به نیم فصل اول خود رسیده، حال تیمهای مدعی قهرمانی و همچنین در خطر سقوط فرصتی را برای یارگیری و تجدید قوا جهت حضوری قویتر در ادامه مسابقات در اختیار دارند، نیم نگاهی کردهایم به نیمفصل و تیمهای لیگ برتری کشورمان.
متافوتبال - تنها چند دیدار به پایان نیم فصل لیگ برتر ایران باقی مانده، نیمفصلی که برخلاف سالهای قبل بسیاری بیصبرانه منتظر رسیدن آن هستند!
متافوتبال - حماسه سرخها به خوان آخر و فتح آزادی رسیده، آخر این حماسه هر چه میخواهد باشد ما به قدری کیف کرده و ذوقزدهایم که آخرش برایمان مهم نیست؛ کامبک رویایی برابر الدحیل، شکست السد پرستاره و حضور در فینال لیگ قهرمانان آسیا و این همه تجربه گران بها آن هم در شرایطی خاص و سخت که لذتش را چند برابر کردهاست.
متافوتبال - بهمنماه سال 1377،تورنمنت دانهیل ویتنام بود، که علی کریمی ستاره جوان آن روزهای فوتبال ایران در یک لحظه کنترل خود را از دست داد و با هل دادن داور ژاپنی یک سال محرومیت را به جان خرید، تا رشد و شکوفایی خود را چند سال عقب اندازد. محرومیتهایی که نه تنها باعث دوری بازیکنان از فوتبال و دنیای افتخار میشود بلکه آروزهای یک ملت را نیز با خود نابود میکند.