سوژه روز | یکی بــود اما دیگر نبود... / لذت آتش زدن از مجتبی تا مهرداد!


دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ ۲ ۴۸۲
متافوتبال - این روزها مهم‌ترین اتفاق فوتبال ایران چیست؟ نزاع زارع و ایراندوست؟ تمرینات تیم ملی برای رسیدن به استرالیا؟ دعوای تکراری و از حد گذشته مایلی‌کهن و دایی؟ نتایج فضاحت بار پرسپولیس یا قدم زدن قلعه نویی روی خط خطر اخراج از استقلال؟! این روزها دقیقا مهم‌ترین اتفاق در فوتبال ایران چیست؟ نظم و قانونمندی تازه‌ای که در این فوتبال مد شده؟ قانونمداری خارق‌العاده و حیرت‌انگیز است. بخصوص وقتی تک بعدی باشد!‌

به گزارش متافوتبال ٬‌سال‌ها از آخرین روزی که نخبه ایرانی دور فوتبال را برای همیشه خط کشید و به هر چاله‌ای افتاد و چون کسی نبود دستش را بگیرد و بلند شود، از هر چاله‌ای به یک چاه دیگر و بعد از هر چاهی به دره‌ای دیگر سقوط کرد، می‌گذرد. سال‌هاست که چشم ایرانیان از دیدن هنر ناب و بی‌بدیل و تکرار نشدنی آن استعداد بالقوه و در عین حال آن یاغی دایمی فوتبال ایران دور مانده. یک عمر است از دیدن بازی‌های مجتبی محرمی محروم شده‌ایم. راست پایی که در دفاع چپ بازی می‌کرد. بهترین بود، بی‌بدیل بود، حیرت انگیز و فوق‌العاده بود. کارلوس آلبرتو پریرا که برای دیدن بازی‌های انتخابی جام جهانی 1994 آمریکا به قطر سفر کرده بود تا آن رقابت‌ها (که آن روزها به صورت متمرکز در یک کشور برگزار می‌شد) را تماشا کند، به بهرام شفیع و اردشیر لارودی گفته بود: «شماره هشت شما در دفاع چپ از دفاع چپ ما در برزیل بهتر و کامل‌تر است...» وقتی به یکی مثل پریرا که نه لزومی داشت نان به ما قرض بدهد و نه دستش زیر سنگ ما گیر بود و نه می‌خواست از ما دلی ببرد که بعد پای قرارداد با تیم‌های ایرانی بنشیند گفته بودند که مجتبی راست پای تخصصی است، با آن همه درایت و شعور ذاتی و اکتسابی‌اش از فوتبال، باور نکرده بود! باور می‌کنید؟ پریرا باور نکرده بود.

بیایید با هم داستان تعریف کنیم. از گذشته‌ها. داستان‌های قدیمی. از همین داستان‌هایی که لای کتاب‌های کتابخانه‌های ما خاک می‌خورند. هیچ وقت لای‌شان را هم باز نکرده‌ایم. بیایید کمی داستان تعریف کنیم از یاغی‌گری‌های مجتبی. تیک عصبی داشت طفل معصوم! داورها را کتک می‌زد! چه در بازی‌های داخلی چه در رسمی‌های بین‌المللی. کارت می‌گرفت می‌زد، خطا می‌کرد می‌زد، همبازی‌اش کارت می‌گرفت می‌زد. آن روزها فدراسیون فوتبال دبیری داشت مدبر! با تدبرش هم چند سالی رییس فدراسیون فوتبال شد. برای مجتبی حکم می‌برید در حد قصاص قتل نفس. اگر داروغه شهر بود، اول حلق‌آویزش می‌کرد، بعد از پا می‌آویختش به دروازه شهر و بعد تنش را می‌سوزاند. خاکسترش را هم می‌ریخت در دریا که حتی نصیب کوسه‌ها هم نشود. مجتبی را محروم می‌کرد. محروم، محروم، محروم! نه مجتبی را... که داشت فوتبال ایران و تماشاگر ایرانی را از داشتن یکی چون او بی‌نصیب می‌ساخت. مجتبی نابود شد! نابود. همان روزها فوتبال ایران یکی را داشت که برای این فوتبال پدری می‌کرد. از جماعت زنده کش و مرده پرست ما بعید هم نیست که همین امروز در موردش یاوه می‌گوییم و خانه نشینش کرده‌ایم و بعد این فوتبال را سپرده‌ایم به دست نااهلانش! همان روزها اردشیر لارودی در حضور و در اتاق همان دبیر مدبر فدراسیون، خطاب به مجتبی محرمی گفته بود: «فکر کردی ما تو را مفت از دست می‌دهیم؟ تو سرمایه این فوتبال هستی. باید آدم شوی. عین آدم رفتار کنی، عین آدم فوتبال بازی کنی. باید بازی کنی چون این فوتبال و این مملکت به تو نیاز دارد!» بعد که از اتاق بیرون رفته بود، حکم زده بودند به محرومیتش...

بیایید داستان تعریف کنیم. از بهترین دفاع چپ تاریخ این فوتبال. از بهترین دفاع چپی که اصلا چپ پا نبود. دیوانه بود، مجنون بود، هر چه بود، عاقل نبود. بیایید از مجتبی محرمی تعریف کنیم که فقط در زمین بازی ستاره بود. وقتی بیرون می‌آمد، مجنون می‌شد، دیوانگی‌هایش گاه و بیگاه به زمین بازی هم می‌کشید. ما تحملش را نداشتیم. ما تحملش نکردیم. نابودش کردیم. هیچ کس، دستی دراز نکرد که دستش را بگیرد. چند باری لگد به کمرش کوبیدیم و پرتابش کردیم. خواست مددی بیابد، باز زدیم، زدیم، زدیم... وقتی خبر رسید که خانواده‌اش ترکش کرده‌اند، سرمست شدیم. مثل دشمنی شده بود که خبر ناکامی‌های داخلی‌اش را می‌شنویم. شبیه همین دشمن‌های فرضی امروزی‌مان که صبح و شب خبر توفان و گردباد در کشورشان را از رسانه‌های داخلی می‌شنویم. وقتی شنیدیم در خانه، جای خانواده همکلام وافور و منقل شده، حظ بردیم. پروردگارا! ما پیروز شده‌ایم. یاغی از چاله به چاه افتاده. وقتی بی‌پولی و نداری و فلاکتش را شنیدیم مسرور و سرمست، آماده یک غریو عمومی بودیم. خداوندگارا! چه کرد با خودش! چه کردیم با او! نابود شد... از چاه به قعر دره افتاد. یادتان هست؟ خودش خوب یادش هست روزهایی را که مثل یک جزامی، یکی که طاعونی در خانه‌اش پناه داده، طرد می‌شد.

بیایید داستان تعریف کنیم از روزهایی که مجتبی محرمی، بهترین دفاع چپ تاریخ فوتبال آسیا، نابغه‌ای که آلبرتو پریرا او را برتر از دفاع چپ قهرمان سال بعد جهان خواند، چون یاغی بود، چون مهارنشدنی بود، نابود شد. یادتان آمد؟ یادمان آمد!

 

ده سال بعد؟ نه زود است! خیلی زود... شاید مثلا بیست سال بعد... بله! دو دهه باید از روی جنازه این روزها بگذرد تا مورخان ما پز روشنفکری بگیرند. می‌خواهید داستان‌های بیست سال بعد را بخوانید؟ یک روایت هست مربوط به دو دهه دیگر که می‌توان امروز پیشنویس‌اش را آماده کرد. قبل از فرزندان‌تان داستان فردا را بخوانید. پس...

یکی بود، یکی نبود. بیست سال قبل، در فوتبال ایران، یک مهرداد پولادی بود که اول هیچ نبود. هافبک وسط متوسطی که لای همه اسم و رسم دارها محو شده بود. یکی آمد به اسم کارلوس کروش و او را برد به دفاع چپ و بدلش کرد به بهترین بازیکن ایران در جام جهانی! یاغی بود، سرکش بود. تخلف کرد. کارت پایان خدمتش را جعل کرد. ریختیم به سرش. کسی جز خودش هم مقصر نبود. شبانه زده بود به دفتر نظام وظیفه. عین زامبی‌ها از دیوار بالا کشیده بود و رفته بود و کارت جعل کرده بود. کارت پایان خدمت! مگر کسی با او همکاری داشت؟ هرگز! مگر کسی برایش در جعل و سندسازی همکار بود؟ به هیچ وجه! خودش مقصر بود و بس. به صلابه‌اش کشیدند. نابودش کردند. در فدراسیون فوتبال، چه مردانی که برایش شمشیر از رو بستند. در رسانه‌ها، کسی راه را از چاه نشان نداد. فقط محکومیت را می‌خواستند. فراری شد، متواری شد، فوتبالش نابود شد. به کناری و گوشه‌ای نشستند و لذت بردند. از نابودی‌اش. از چاله به چاه و از چاه به دره افتادنش.

یکی بود، یکی نبود. مهرداد تمام شد!‌ خدا رحمتش کند.

 

داستان‌های این فوتبال یکی دو تا نیست. مهرداد پولادی خطا کرده، جرم کرده، اشتباه کرده. باید هم جزایش را ببیند اما چطور؟ چگونه؟ اگر رفتاری که با مجتبی محرمی کردیم امروز هم ما را ارضا می‌کند، پس می‌توان کاربن گذاشت و کپی زد. قرار نیست مهرداد پولادی را روی سرمان بگذاریم و حلوا حلوایش کنیم اما یادمان بیاید او با فاصله‌ای نجومی در تناسب با مجتبی محرمی، بهترین چپ سال‌های فقر فوتبال ایران در سمت چپ بوده. جرمش لایق جزاست اما نه قصاص قتل عمد. کمک کنیم، مجازاتش کنیم. از این همه سوزاندن، به کجا رسیده‌ایم؟!

 


برچسب ها

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

اشتراک گذاری این صفحه در شبکه های اجتماعی

نظرها