متافوتبال - حقیقت هولناکی که آن را میتوان در بیمارستانها و بعد در قبرستانهای این مملکت پیدا کرد، سرطانی است که خودش را نرم نرم به یکی از اعضای خانواده ما بدل میکند.
آنچه ترسناک به نظر میرسد، سیاه شدن دو بار پیاپی جلد یک روزنامه طی یک هفته، به مناسبت دو درگذشت است. یکی برای خوانندهای جوان و دیگری برای پیشکسوتی ورزشکار. یکی هنوز بهارهای عمرش بیش از سی بار نگذشته و دیگری آنقدر سالم زندگی کرده که این فوت در این سن، حیرت زدهمان کند. هر دو با یک بلای «طبیعی شده» در ایران. هر دو مبتلا به سرطانی که گوشت و خون و روحشان را نرم نرم در عذاب ساییده و از بین برده. این یک «اتفاق» نیست. این بلایی است که شاید با سهل انگاری و بیتوجهی خود ما، مبدل شود به یک روزمره در زندگیمان.
حقیقت هولناکی که آن را میتوان در بیمارستانها و بعد در قبرستانهای این مملکت پیدا کرد، سرطانی است که خودش را نرم نرم به یکی از اعضای خانواده ما بدل میکند. یکی که با ما سر سفرههایمان مینشیند. با ما در این هوا تنفس میکند. با ما در جنگهای روانی و اعصاب خردیهای روزمره همراه میشود، با ما زندگی میکند و بعد چشم باز میکنیم و میبینیم که ما را در آغوش گرفته است. حقیقت هولناک این است که آرام آرام «سرطان» این ناشناخته دو سده قبل بشریت، به زودی در کشور ما مبدل میشود به دلیل مرگ و میر عادی مردم. دیگر خودروهای ساخت داخل که در جادهها دستیار ملک الموت برای بالا رفتن حجم آسمانیها شده بودند مقام شامخ خود را در سیاه پوش کردن مردم از دست میدهند. مرگ طبیعی، نرم نرم سرطان میشود. این قوم و خویش نامیمون و نامبارکی که درهای خانههایمان را به رویش باز کردهایم.
وداع با مرتضی پاشایی و بعد امروز خداحافظی با غلامحسین مظلومی، بیش از آن که در نبود آنها برایمان حسرت برانگیز باشد باید حزن ادامه حیات در چنین خانهای را برایمان به بار بیاورد. اینکه شاید فردا میانگین ابتلا به سرطان با این تنفس، با این تغذیه، با این امواج و این امراض، به زیر ده سال برسد. باید از روزی ترسید که نه یکی در سن و سال پاشایی و عجیبتر از آن مظلومی، که کودکان خردسال موج موج برای چند روز زندگی بیشتر، شیمی درمانی کنند. باید از روزی ترسید که نه دیدن یک بیمار مبتلا به سرطان در یک خانواده که بیبهره ماندن یک خانوار از فردی سرطانی عجیب و غیرقابل باور باشد. باید ترسید... گاهی وقتها با این ترسهاست که میتوان زندگی کرد. گاهی وقتها از همین ترسها باید فردا را ساخت.
امروز، موج سرطان در کشور، با فوتهای جانسوز قهرمانهای مردم جلوه میکند. امروز با تماشای همین مرگ و میرهای غیرطبیعی، به یاد کودکان و نوجوانان و میانسالها و مردمی میافتیم که روی تخت بیمارستانها با «مرگ» مچ میاندازند. امروز ناخودآگاه بعد از عبور از دو خبر فوت، به یاد «حسین حیدری» همکار مرحوم خودمان در ایران ورزشی میافتیم که سال 89 بعد از دو سال عذابی که فقط خودش کشید و هیچ کس صدایش را نشنید، از میان ما رفت. او هم ناخواسته، به حکم جبر جغرافیایی، در خانهاش با «سرطان» هم سفره شده بود. امروز، این قریب به هشتاد میلیون «بشری» که روی خاک ایران کلونی برای انداختن پشت در خانههایشان و راه ندادن سرطان به خانه خود ندارند، همین هشتاد میلیون بشر دو پایی که نه میتوانند راه به ریزگردها ببندند، نه دهان به پالم، نه تن به تنفس بنزین، لااقل آستینهای خود را بالا بزنند. کمتر سیگار دود کنند. (هرچند پاشایی هرگز لب به دخانیات نمیزد) کمتر سرخ شدههای غیراستاندارد فست فودها را میل کنند. (هرچند که مظلومی هرگز لب به این خوراکهای بیرونی نمیزد) کمتر خودروهای گرانقیمت داخلی و خارجیشان را روی کف خیابانها بیاندازند و البته گاهی سری به بیمارستانها بزنند برای اهدای پلاسمای خون. شاید یکی را با حجم اندک خون خود نجات دهند.
«سرطان» وارد خانه ما شده. همنشین سفره ما شده. میخواهیم باور کنیم یا نه، سرطان آغوش برای ما باز کرده. خودمان را نجات دهیم.
متافوتبال - دو بازیکن استقلال دیدار برابر العین را از دست دادند.
متافوتبال - خرید جدید استقلال ،مجوز بازی دریافت میکند.
متافوتبال - بازی رفت استقلال و پیکان را به یاد بیاورید؟ استقلال تیمی بود گویا هنوز شکل نگرفته، با لشکری از مصدومان و تمرین نکردهها، تمریناتی که دیر شد، سوپرجامی که برگزار نکرد.
متافوتبال - پاتوسی، وینگر اهل آفریقای جنوبی استقلال که به تازگی به این تیم پیوسته باید با ۹ بازیکن استقلال برای حضور در ترکیب اصلی رقابت کند.