متافوتبال - جوانی، گاهی کنار تمامی سودمندیهایش، مضراتی دارد که دقیقا از دل خود ویژگیهای مثبتش بیرون میآید. مثل تصمیمات خلق الساعه! برخاسته از دل هیجانیترین احساسات. هیجان، ویژه روح جوان است.
جوانی، گاهی کنار تمامی سودمندیهایش، مضراتی دارد که دقیقا از دل خود ویژگیهای مثبتش بیرون میآید. مثل تصمیمات خلق الساعه! برخاسته از دل هیجانیترین احساسات. هیجان، ویژه روح جوان است. هیجان، زاده روحی میشود که هنوز کامل ندیده، نشنیده، تجربه نکرده و ناگهان در چشم برهم زدنی، مهمترین تصمیم را میگیرد. این شاید تنها نقطه ضعف دوران «جوانی» باشد. شاید تنها پاشنه آشیلی که با هر تصمیم، یک تجربه برای آینده میسازد.
***
رسول خطیبی را میشد از اولین روزی که مربی شد دوست داشت. دقیقا از همان روزی که در کنفرانس خبری پیش از نشستنش روی نیمکت مربیگری تراکتورسازی و با تجربهای که سال قبل در تیم همشهری به دست آورده بود به خبرنگاران نشان داد که میخواهد یک معجون تمام عیار از تمام مربیانی باشد که تا آن روز یا کنارشان کار کرده یا دورادور عملکردشان را در زمین و گفتارشان را در رسانهها دیده و شنیده. رسول میخواست معجون متفاوتی باشد که البته بوی رسول خطیبی را میداد. بوی فرارهایش، سرعتش، تکنیکش! در مربیگری هم غیرقابل مهار بماند. راحت، بدون حتی نیاز به پاسورهای درجه یک فوتبال ایران، خودش برای خودش موقعیت و فضا و حتی توپ بسازد. گل بزند، گل بسازد. مربیگریاش معجونی شد از همه اینها. وقتی در پس یک شکست که موقعیت صدرنشینیاش را هم به مخاطره میانداخت، زیرکانه گفت: «من بازی فنی را نباختم...» و بعد رفت، نشان داد که حتی شکل اعتراض کردن را هم یاد گرفته. شاید خودش هم نداند، شاید به یاد نداشته باشد که روزی گاس هیدینک وقتی سرمربی بارسا بود، وقتی سر تیمش را در ال کلاسیکو بریدند، چنین جملهای گفته بود: «من میدانم که برندهام. بازیکنانم هم میدانند. ما امشب جشن واقعی میگیریم. هرچند مادریدیها امشب برای یک برد خیالی تا صبح در خانههایشان و خیابانهای شهر فریاد بزنند!» رسول خطیبی را با همین پختگیهای جوانیاش میشد دوست داشت. با همین پیرویهای ویژهاش از سیاقهای خاص سطح اول اروپا. برای مربی شدن، برای درجه یک بودن، به فکتهای ایرانیزه شده تکیه نزد. زبانش را لخت نکرد که در دهان لش کند و حرف زدنش به دیلماج نیاز داشته باشد. در رختکن، فضا را با گفتارش مسموم نکرد، تماشاگر تمرین و سخنور تیم نشد. برای بزرگ شدن، به داور و مربی حریف و تماشاگر و کس و ناکس هجوم نبرد، با فدراسیون و سازمان لیگ گلاویز نشد. رسول خطیبی، برند تبریز بود. یکی عین کریم باقری. متشخص، باهویت، ریشهدار، اصیل، عین شهر تبریز.
***
رسول یکی از پشت خط ماندههای دایمی فوتبال ایران بود. وقتی با پاس روبهروی استقلال و پرسپولیس میایستاد، رعشه به تن حریف میانداخت اما هرگز جایی ثابت در تیم ملی پیدا نکرد. یکی از بداقبالترینها در تاریخ تولد. همین امروز اوج رسول را با رضا
قوچان نژاد مقایسه کنید. قیاس مع الفارقی میشود اما آن روزها، رسول همیشه پشت خط بهترین نسل از مهاجمان بعد از انقلاب ایران میماند. دایی، خداداد، هاشمیان! رسول همیشه پشت این لیست خانه داشت اما شاید یادش باشد در یکی از بزرگترین فرصتهای زندگیاش برای نشان دادن کیفیتهایی که هرگز به چشم مربیان ملی نیامد، چه فرصتی را روی هیزم بیتجربگیاش سوزاند. وقتی مقابل پرتغال یک - صفر عقب بودیم، تک به تک را به بیرون زد. رسول آن فرصت را به یاد دارد؟ آن لحظهای که پایش لغزید، دروازه را ندید، توپ را کج زد؟ همان روز در تک به تکی که جلوی دروازه پرتغال به باد داد و خودش هم مثل هفتاد میلیون ایرانی، دستهایش را به نشانه تاسف روی سر گذاشت، به این فکر میکرد که چند بار، چند ده بار، در موقعیتهایی بدتر و سختتر و دورتر از این، دروازه استقلال و پرسپولیس را در آزادی فرو ریخته بود. فکر نمیکرد؟ میکرد!
رسول شاید همان روز، میخواست دستی داشته باشد به درازای تاریخ. دستی که دراز شود، به روزها و ماهها و سالهای قبل برگردد، یقه میروسلاو بلاژویچ و برانکو ایوانکوویچ و شاید حتی همایون شاهرخی و فرکی را بگیرد و آنها را بکشد به آلمان و بگوید که «ببینید! این توپ را شما خراب کردید...» شاید دلش میخواست فریاد بزند که اگر دو بار جلوی قطر، یک بار مقابل عربستان و کره، دو بار جلوی سوریه و عراق به او هم فرصتی داده میشد که خودش را بیشتر در لباس ملی ببیند، این تک به تکها را در آن روزها هدر میداد نه مقابل پرتغال. وقتی دستش روی سرش بود و با حسرت به نیمکتی نگاه میکرد که علی دایی را روی خود میدید، برانکو را میدید، فرکی و شاهرخی را میدید! رسول خطیبی، یک ارزن تجربه میخواست! گل کردن آن توپ که نه، سختتر از آن در تخصص و تبحر رسول بود.
***
بازیکن را با اتوبوس از اهواز به تبریز فرستاده و بعد به پادگان معرفی کرده. محق است بابت از دست دادن صدر جدول در لیگی که پنج تیم مدعی قهرمانی شدهاند برافروخته باشد. محق است وقتی در اوج جوانی، میتواند تراکتور را قهرمان لیگ کند از اشتباهات فردی بازیکنش به ستوه بیاید اما خودش وقتی جوانی بود در سن و سال مشابه با حامد لک چند بار اشتباهاتی مشابه داشت؟ در پست خودش! رسول خطیبی جوانی نکرده بود؟ در هامبورگ؟! رسول خطیبی اشتباهی نداشت که تیمش صدر و قهرمانی را در خطر ببیند؟ به پادگان تبعید میشد یا حکم اخراج را پیش رویش میدید؟ وقتی از هامبورگ رانده شد طلب یک فرصت دوباره را نمیکرد؟!
رسول کنار همه ویژگیهای بارز و مثبتش، در کنار روح جوانی که او را با انگیزه و پخته کرده برای موفقیتی که تراکتور با او به آن چنگ میزند، گاهی «جوانی» میکند. شاید میتوان بین آن بیرون زدن تک به تک روبهروی پرتغال و این تبعید کردن پسر جوان تیمش به پادگان، تشابهی محسوس دید. هر دو برگرفته از بیتجربگی. هر دو برخاسته از هیجان جوانی. یک بار مقابل پرتغال، باور نداشت که میتوان با این پیراهن هم گل زد و این بار در لیگ به این باور لحظهای رسیده که باید اشد مجازات را در نظر گرفت. باز هم شاید دارد توپ را به اوت میزند. شاید جدیت و حمیتش برای قهرمانی و اصلاح رفتارها را به بازیکنانش نشان دهد اما نتیجه این تصمیم چه خواهد شد؟! «لکی» که از پادگان بیرون میآید دروازهبانی میشود که تراکتور را به همان هدفی که رسول تدوین کرده میرساند؟!
ایران ورزشی / پیام یونسی پور
متافوتبال - تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز با مالکیت زنوزی به راحتی هر بازیکنی را که بخواهد در خدمت می گیرد.
متافوتبال - سرمربی نام آشنای هلندی مورد توجه مالک متمول تراکتورسازی قرار گرفته است.
متافوتبال - گفته می شود مسئولان باشگاه تراکتورسازی تبریز روز گذشته با مهاجم تیم ملی فوتبال ایران به توافق نهایی رسیده اند.
متافوتبال - از تبریز این شایعه به گوش میرسد که تراکتوریها دنبال فعال کردن حق فسخ مامه تیام هستند.