گزارش روز | آویزان از بام شرق، آویزان از بام غرب... حسرت می‌خوریم!


شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳ ۲ ۸۵۱
متافوتبال - «آیا این، همه بضاعت فوتبال ماست؟» به این سوال اگر جواب قاطعانه‌ای دادید، دیگر بحثی نیست. زیاده‌گویی‌ها را جمع کنیم و برویم به استقبال بازی سوم. بعد چهارم. بعد اگر برای ما در این جام عمری باقی بود پنجم و ششم و اگر نه، برگردیم به ایران.

«آیا این، همه بضاعت فوتبال ماست؟»
به گزارش متافوتبال و به نقل از ایران ورزشی، به این سوال اگر جواب قاطعانه‌ای دادید، دیگر بحثی نیست. زیاده‌گویی‌ها را جمع کنیم و برویم به استقبال بازی سوم. بعد چهارم. بعد اگر برای ما در این جام عمری باقی بود پنجم و ششم و اگر نه، برگردیم به ایران. سوال مهم این روزها، نه سرگیجه بین اول شدن یا دوم شدن، نه تکاپو برای پیدا کردن یک ترکیب جدید با حضور سردار یا بی‌حضور سردار یا هر ابهام تاکتیکی دیگری بین انتخاب کردن یک فاز هجومی یا تن دادن به همین تاکتیک‌های دفاعی، که دقیقا سوال اصلی همان پرسش ثانیه‌هایی پیش است. دوباره، سه باره، صدباره باید پرسید که آیا این، همه بضاعت فوتبال ماست؟
توهم خود بزرگ‌بینی را اگر کنار بگذاریم و بعد درد روانی خود کوچک‌انگاری را هم در صندوق بگذاریم، به شکلی که نه لحظه‌ای مثل نیمی از جماعت آویزان از بوم شرقی باشیم و نه همچون نیمی دیگر آویز شده از نیمه غربی بوم، می‌توانیم کمی با واقع‌بینی به داستان فوتبال ایران نگاه کنیم. لااقل نه مثل حکیمی باشیم که براساس فرمایشش، «هنر» واژه‌ای شد گیر کرده در «نزد ایرانیانی» که چنان هنرمند هستند که «شیر وحشی بیشه» را به «کس» نگیرند و نه مانند آن سخنوری که شعور ذاتی و اکتسابی‌اش را روی دایره ریخت و در سخنرانی‌اش هشت سال پیش فرمود که از زاده شدنش در این سرزمین، شرم دارد. کمی منطقی باشیم. کمی معقولانه به کارخانه‌ای که از یک سوی آن نیروی انسانی و پول و امکانات و فرهنگ وارد کرده‌ایم و از سوی دیگرش «فوتبالیست» تحویل گرفته‌ایم نگاه کنیم. بعد به این سوال بدون احساسات جواب بدهیم: «آیا این همه بضاعت ماست؟»

 نـــــــــــه!
قبل از سفر به جام جهانی، کارلوس کروش ما را، به مودبانه‌ترین شکل ممکن قیاس کرد. عین کودک شرور و ناآرامی بودیم که والدینش را چنان به ستوه می‌آورد که سرانجام دست به آسمان می‌برد و خدا را قسم می‌داد به جلال و جبروتش که درد و بلای پسر همساده را بکوبد بر سر فرزندش. گفت که وقتی در پرتغال و آفریقای جنوبی سرمربی بوده، تمام مردم برای بازی در تیم ملی‌شان سر و دست می‌شکستند و اینجا در ایران، هر روز خبر خداحافظی یکی از بازیکنانم را می‌شنوم. کروش خودش را خلاص کرد وقتی که گفت حاضرم همین فردا همه بازیکنانم را از دست بدهم!
از سیاهه تمام بازیکنانی که یک روز تصمیم گرفتند قید حضور در تیم ملی را بزنند، کریمی و مجیدی را منها کنید. بعد می‌رسیم به نام‌هایی مثل عقیلی و رحمتی و جباری. همین سه نفر، اگر دیروز از تیم ملی به دلایلی که واقعا نه محکم بود و نه منطقی، جدا نمی‌شدند تا امروز جایی داشته باشند در ترکیب ایران، چقدر دست کروش پرتر بود؟ این تیم با رحمتی و جباری در دروازه و خط میانی چقدر کامل‌تر می‌شد؟! بعد یاد این مصاحبه تازه مجتبی جباری می‌افتیم که چند ساعتی قبل از بازی ایران و قطر روی خروجی سایت‌های عربی قرار گرفت.
خوش رقصی کرده است در حد یک دشداشه پوش! گفته آرزویش خداحافظی با فوتبال در قطر است و بعد فرموده که از ترس مصدومیت با ایران به جام جهانی نرفته که مبادا باشگاه الاهلی قطر از مصدوم شدن او متضرر شود و در آخر هم فرمایش‌های خود را با این جمله تمام کرده که کروش چیزی به فوتبال ایران اضافه نکرده است. مجتبی خوش رقصی کرده برای قطری‌ها قبل از بازی ایران و قطر. شاید اگر 1400 سال پیش زاده می‌شد، یکی می‌شد عین آسیابانی که سر یزدگرد سوم را شبانه به سود سپاه اعراب برید اما برای مجتبی، می‌توان فقط یک جمله داشت. اینکه اگر قرار بود کروش تاثیری در این فوتبال داشته باشد، باید سطح «فرهنگ» بازیکنانش را بالا می‌برد که بفهمند از پشت خنجر نزنند. هم پای پرواز به برزیل، هم چند ساعتی قبل از بازی با قطر!
کروش، تیمش را نداشت. از روزهای اولی که به ایران آمد، با سیل وداع‌کنندگان از پیراهن ملی روبه‌رو شد. هنوز هم او بیش از ما برای نبود رحمتی و جباری و عقیلی حسرت می‌خورد. آنقدر بی‌عقل نیست که بین کیفیت فنی رحمتی و حقیقی، رای به دومی بدهد یا به کل دور فن‌های تکنیکی مجتبی را خط بکشد. هنوز جای این دو را در خط میانی‌اش حس می‌کند اما آنقدر شهامت داشته که پای رای و تصمیم خودش و بازیکنانش بماند. بازیکنی که رفته، راه بازگشت ندارد. این قاعده کروش است اما چرا از خودمان نمی‌پرسیم که طی تمام این سال‌ها، چرا مردانی در این مملکت تربیت می‌کنیم که فقط مشتاق خالی کردن پشت هم هستند؟!

 نـــــــــــه!
نبود! این تمام تیم ما نبود. اگر بود، باید امروز جای مرتضی پورعلی‌گنجی مثلا حنیف به استرالیا می‌رفت. اگر بود، امروز باید جای وریا غفوری مثلا خانزاده در ترکیب اصلی بازی می‌کرد. باید قید پولادی را می‌زدیم، دور سروش را هم خط می‌کشیدیم. باید برای حفظ حرمت استقلال و پرسپولیس، سه بازیکن از این طرف، دو بازیکن از آن طرف در ترکیب قرار می‌گرفتند. این، تمام تیم ما نبود. اگر بود، سردار آزمون با بیست سال سن، جای ثابتی در بازی مرگ و زندگی ما نداشت.
کروش، محکوم می‌شود به ترس‌های ذاتی. به سیستم‌های دفاعی، به بستن زمین و پارک کردن اتوبوس در زمین خودی. حتی در ده دقیقه پایانی بازی با بحرین یا بیست دقیقه آخر بازی با قطر. درست عین تمام نود دقیقه بازی با آرژانتین. کروش را اما هرگز از این زاویه نگاه نمی‌کنیم که با همین ترسی که به او نسبت می‌دهیم، هرگز سراغ ستاره‌های مقهورش نرفت. هرگز برای پر کردن جای آنها، رو به بازیکنان پا به سن گذاشته سرخابی‌ها نیاورد. وقتی خواست گلایه کند و توجیه بتراشد و با بهانه‌هایش روبه‌روی وزیر و معاون و رییس و مدیر قرار بگیرد، فقط از ضعف‌های مالی و مشکلات اقتصادی و نبود اردو و کمبود بازی حرف زد، نه از فقر بازیکن و ستاره! کروش را محکوم می‌کنیم به ترسی که از او مثل یک ویروس مسری به جان فوتبال ملی ایران افتاده و اما هیچ وقت به اتفاقاتی که او در تیم ملی این مملکت رقم زد نگاهی نکردیم.
ساده است... امروز چند مربی از میان تمام منتقدان جدی کروش، سردار آزمون را به‌عنوان تک مهاجم ایران در خط حمله بازی می‌دادند و گوچی را نیمکت‌نشین می‌کردند؟! امروز چند مربی (داخلی یا خارجی، از فرکی تا اسکوچیچ، از قلعه‌نویی و جلالی تا کرانچار) حاضر می‌شدند جای منتظری مصدوم، پورعلی گنجی را به استرالیا ببرند و حتی به صورت ثابت بازی بدهند؟ کدام مربی در ذات بازی پولادی که یک عمر هافبک هجومی بازی کرده بود، هنر و استعداد بازی در دفاع چپ را می‌دید؟! سوال ساده‌تری وجود دارد. تا امروز مربیان مدعی ما، مردانی همچون درخشان و قلعه‌نویی و... نام بازیکنی مثل پورعلی گنجی را در لیست خرید سالیانه خود قرار می‌دادند؟ البته که امروز همه آنها مشتری‌های پروپاقرص یافته‌های کروش از دل لیگ ایران خواهند شد اما شاید امیر قلعه‌نویی به یاد داشته باشد که تابستان همین امسال، دست رد به سینه وریا غفوری زد و او را در اندازه حضور در استقلال ندانست!
می‌گوییم این تمام بضاعت فوتبال ما نیست، چون چشم‌هایی که امثال پورعلی گنجی و وریاغفوری را در لیگ ایران ببیند محدود است. این تمام بضاعت ما نبود، چون بی‌تردید این فوتبال گمشده‌هایی دارد که پیش از رسیدن به پیش چشم‌های کروش محو شده‌اند. تصور کنید که اگر پنج سال پیش، طرح استعداد یابی شهر به شهر و روستا به روستای اکبر محمدی در ایران اجرا نمی‌شد، اصلا امروز سردار آزمون و جهانبخشی در این تیم ملی وجود داشت؟!

نـــــــــــه!
 این تمام بضاعت فوتبال ایران نیست. بضاعت فوتبال ایران را می‌توان در خریدهای مضحک استقلال و پرسپولیس در نیم‌فصل و پیش‌تر در تابستان دید و بعد با اتفاقاتی که این روزها در جام ملت‌های آسیا می‌افتد قیاس کرد.
روز اول، در بازی با بحرین، دو گل ایران از روی دو کرنر آندرانیک تیموریان به دست می‌آید. روز دوم بعد از بازی قطر، کمیته برگزاری رقابت‌ها، آندرانیک تیموریان را به‌عنوان بهترین بازیکن میدان انتخاب می‌کند. بعد همین آندو، در لیگ ایران، به‌عنوان بازیکن بی‌کیفیتی که قابلیت بازی در لیگ این کشور را هم ندارد، در لیست مازاد استقلال قرار می‌گیرد. چطور انتظار دارید که جوانی تازه وارد در همین باشگاه‌های ما، به بهترین نحو ممکن دیده و شناخته و بعد پدیده شود؟!
این همه بضاعت فوتبال ایران نبود، چون کارلوس کروش فرصت کافی برای محک زدن تمام بازیکنانی که می‌توانست ببیند و بشناسد را نداشت. یک بازی تدارکاتی در تهران و یک بازی دوستانه در استرالیا. یکی با کره، دیگری با عراق! تیمی که با دو بازی تدارکاتی و یک اردوی آماده‌سازی در آفریقای جنوبی خودش را به استرالیا می‌رساند، ما را با جابه‌جایی‌هایش شگفت زده می‌کند. هم با مرتضی و وریا در خط دفاعی، هم با سردار در خط حمله‌اش. دو بازی داشتیم با دو شگفتی و اتفاق ویژه. اگر چشم‌های کروش بیشتر می‌دید چه اتفاقی می‌افتاد؟!

نـــــــــــه!
اینها مصادیق بارز اجنبی پرستی نیست. اینها فقط نیم نگاهی است به آنچه فوتبال ایران را از دایره تولید خارج کرده. فوتبالی که بازیکنی می‌سازد مثل پیام صادقیان که حتی به زبان آوردن و نگارش نامش هم عذاب آور شده. حیف از چنین استعدادی نبود؟ استعدادهای ایرانی ساخته نمی‌شوند. وقتی هم به صورت خودجوش رشد می‌کنند و خودی بالا می‌کشند، باز هم بدل می‌شوند به امثال صادقیان. مشتری‌های پروپاقرص سلفی‌های چیپ! این روزها، یک حسرت باقی مانده. کروش روی نسل فقیر فوتبال ایران افتاده و ما همچنان در حسرت آن نسل طلایی 1996 تا 2000 هستیم. تصور کنید کروش مربی آن تیم بود... شاید ما هم مثل کره به چهار تیم پایانی جام جهانی می‌رسیدیم. کروش، روی سر عابدزاده و خاکپور و پاشازاده و زرینچه و محمدخانی و استیلی و باقری و منصوریان و میناوند و مهدوی‌کیا و دایی و عزیزی! رویای زیبایی است. با آن زندگی کنید.


برچسب ها

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

اشتراک گذاری این صفحه در شبکه های اجتماعی

نظرها