متافوتبال - شب شرجی و نخل و گرما. این باید خلاصه شب رؤیایی مهدی طارمی باشد. فوتبالیست بیحاشیهای که فاصله هزار مایلی لیگ یک تا ستاره شدن در پرسپولیس را به یک وجب رساند
به گزارش متافوتبال، شب شرجی و نخل و گرما. این باید خلاصه شب رؤیایی مهدی طارمی باشد. فوتبالیست بیحاشیهای که فاصله هزار مایلی لیگ یک تا ستاره شدن در پرسپولیس را به یک وجب رساند. جوان سر به زیر محله کوتی بوشهر که بعدها در محله شغاب قد کشید و بزرگ شد، آنقدر دوستداشتنی است که همه همبازیانش این را به صراحت اعتراف میکنند. او به خبرورزشی آمد و با حرفهایش یک جاهایی احساس غرور کردیم، یک جاهایی همپای هم خندیدیم و البته اواخر مصاحبه کمی تلخ شد. او بغض کرد ما هم البته. اینکه فوتبال ما حق بازیکن بیحاشیه را نمیدهد و مدیرانش چشم به آنهایی دارند که اهل غوغا و هیاهو هستند اتفاق خوبی نیست. او دلش گرفته بود. اگر فصل بعد مثل خیلیها با دلخوری از پرسپولیس رفت تعجب نکنید. خیلی از حرفهایش به رسم امانت نزد ما میماند. مصاحبه جوان اول این روزهای پرسپولیس با خبرورزشی خواندنی است.
یک لحظه چشمانت را ببند. برگرد به چهارشنبه. دقیقه 60 بازی با النصر. روی مهدی طارمی پنالتی شده. خودش توپ را برداشته بزند. 200 هزار چشم در ورزشگاه و میلیونها بیننده پای تلویزیون دارند بازی را میبینند. حریف هم یک تیم عربستانی است و نیازی به بیان حساسیتهای بازی با این تیم نیست. سرمربی جدید و کلی ستاره قدیمی فوتبال هم چشم به تو دارند. بازهم پنالتی را چیپ میزنی؟
نه!
واقعاً؟پس میدانی چه ریسک بزرگی کردی.
چیپ نمیزدم. احتمالاً با پشت پا میزدم (خنده بلند حضار) زدن پنالتی در آن دقایق به شکل ساده و معمولی لطفی نداشت. باید جوری میزدم که همان 200 هزار چشم و میلیونها بیننده به وجد بیایند.
واقعاً استرس نداشتی؟
اصلاً. مطمئن بودم گل میشود. توپ را برداشتم گفتم مادر دعایم کن شرمنده نشوم. حتی یکی از بچهها که یادم نیست کدام بود به من گفت دیوونهبازی درنیاری چیپ بزنی. گفتم اتفاقاً میخواهم چیپ بزنم. نقشه چیپ را از چند روز قبل کشیده بودم.
مگر میدانستی پنالتی خواهد شد؟
نمیدانستم اما دو شب قبل از بازی یکی از دوستانم منزل ما بود. داشتیم با هم نقشه میکشیدیم چه کار کنیم لطف عربستانیها را تلافی کنیم! (خنده) گفتم یا باید با قیچی برگردان گل بزنم یا اگر پنالتی شد چیپ بزنم.
البته اگر محمد نوری در بازی بود پنالتی به تو نمیرسید.
باور کنید میرفتم جلوی صدهزار نفر التماس و اصلاً گریه میکردم تا محمدآقا توپ را به من بدهد. شما نمیدانید در این مدت چقدر از دست آنها عصبانی بودیم.
شادی گلت هم جالب بود. اگر قسمت سر بریدن را به حساب تلافی کار النصریها بگذاریم کندن درجهها ولی پیام دیگری داشت.
آنهایی که باید بدانند منظورم چه بود، میدانند. یادمان نرود من هم یک ایرانی هستم. کسی حق ندارد به هموطن من توهین و جسارت کند. لابیدار ساختمان ما در تمام این مدت هر روزی که مرا میدید میگفت مهدی! جان مادرت تو این بازی یک کاری بکن. میگفت دارم آتیش میگیرم. کسی این را میگفت که خیلی هم اهل فوتبال نیست.
پس باید شب بعد از بازی خیلی خوشحال بوده باشد.
شیفت او تمام شده بود اما مانده بود تا من بیایم. وقتی رسیدم دوید آمد مرا بغل کرد و زار زار گریه میکرد. باورتان نمیشود به من میگفت اجازه بده هشت طبقه تو را کول کنم بالا ببرم و از آسانسور استفاده نکن. صورتش را بوسیدم و گفتم همین که تو خوشحالی برایم میلیاردها ارزش دارد.
رسیدی منزل چه کار کردی؟
قبلش به مادرم زنگ زدم. با پدرم هم حرف زدم.
راستی گفتی پدر. با یکی از دوستان بوشهری حرف میزدیم میگفتیم طارمی اعتماد به نفس عجیبی دارد جواب داد پسر علیشاه طارمی باید هم همین باشد. میگفت پدرت دفاع آخر بوده. از آن دفاع آخرهای تکنیکی که روی خط دروازه، مهاجمان را دریبل میزده و اعتماد به نفس او هم بالا بوده.
بله. من که زمان اوج او یادم نیست اما همه از او تعریف میکنند.
بعد از بازی به تو چه گفت؟
گفت پنالتیات گل نمیشد میکشتمت (خنده بلند حضار). من هم گفتم ممنون از تبریک زیبایت (خنده) خیلی خوشحال بود و کلی با من شوخی کرد.
خب! رفتی منزل چه شد؟
من بودم و وحید دوستم و حسین سلیمانی بازیگر تلویزیون. زنگ زدیم وکیلم هم آمد. کلی سر به من سر من گذاشت. زنگ زد احمد (نوراللهی) هم بیاید که مهمان داشت و نتوانست بیاید. بعد روی اینستاگرام یک پست گذاشتم که دیدم حمله هواداران النصر شروع شد.
اتفاقاً خواستیم همین را بپرسیم. نوشته بودی «هی فلانی اگر تو پلیسی ما پرسپولیسیم» جالب بود و همه هم منظورت را فهمیدند. النصریها هم که حسابی برایت سنگ تمام گذاشته بودند.
من که عربی متوجه نمیشدم. حسین سلیمانی میخواند و ترجمه میکرد بعد فهمیدیم کلاً خالیبندی بوده و اصلاً حسین عربی بلد نیست (خنده). مثلاً میگفت یارو از جده عربستان کامنت گذاشته و به عربی نوشته چیپت تو سرت بخوره. من هم باورم شده بود. دکتر از حسین پرسید میشود بفرمایید با کدام «چ» و «پ» از حروف الفبای عربی نوشته؟ بعد میشود اصل جملهاش به عربی را بخوانی؟ خلاصه که این هم مترجم ما بود که توزرد از آب درآمد.
وقتی تعویض شدی گروس مربی النصر داشت با تو حرف میزد. برخی رسانهها نوشته بودند به تو پیشنهاد حضور در النصر را داده. ماجرا چه بود؟
بله، پیشنهاد داد. من هم گفتم صبر کن ببین اصلاً خودت تا فردا سرمربی میمانی بعد به من پیشنهاد بده (شلیک خنده) نه بابا! چه پیشنهادی؟ مگر بقالی است که وسط بازی پیشنهاد بدهند. البته حرفی زد که برایم جالب بود. به من گفت تو جوانی و فوتبالت خیلی خوب است اما یادت باشد اینجا فوتبال است، میدان جنگ نیست.
این کجایش جالب بود؟
اجازه بدهید جملهام تمام شود (خنده). گفت اگر به فوتبالت بچسبی به زودی مثل علی دایی در جهان فوتبالیست بزرگی میشوی. برایم جالب بود که علیآقا را مثال زد. حقیقتاً از ته دل کیف کردم که طرف، بزرگی اسطوره فوتبالمان را درک میکند و میان آن همه هیاهو و حین بازی علی دایی در ذهنش است.
تو چه جوابی دادی؟
به فارسی و با لهجه غلیظ بوشهری گفتم کوکا چیزی که عوض داره گله نداره. (خنده)
واکنشش چه بود؟
فکر کنم متوجه شد چه گفتم و چون لهجه بوشهری لهجهای بینالمللی است او هم فهمید. سری تکان داد و حرفم را تأیید کرد (خنده بلند حضار).
کلاً النصر را چگونه تیمی دیدی؟
خارجیهایشان خیلی بودند. با برنامه بازی میکردند. عبدالغنی هم با وجودی که سنش بالا رفته اما خوب کار میکرد. قبلاً یادم هست کلی حاشیه داشت اما حالا وسط دعواها میآمد وساطت میکرد. چند بار هم به من گفت ما آمدهایم فوتبال بازی کنیم. حاشیه و دعوا بازی را خراب میکند.
تو که اهل دعوا نبودی. حالا چرا به تو میگفت؟
نمیدانم. از خودش بپرسید.
پیام هم یک استارت فوقالعاده زد و یک کارت گرفت.
من اول فکر کردم جیمی جامپی، چیزی پریده وسط زمین. چنان سریع آمد بیخ گوش من رد شد که احساس کردم سوار موتورسیکلت است. صحنه جالب اینجا بود که داور هم او را ندیده بود، کمک داور رفت به او گفت. بنده خدا مأمور نیروی انتظامی هرچه تلاش کرد پیام را مخفی کند نتوانست و داور به او کارت داد. البته آمدنش خوب بود. پیام قد و قامت بلندی ندارد و به نظر نمیآید اهل دعوا باشد اما وقتی دوید وسط زمین النصریها احتمالاً با خودشان گفتند وقتی این بازیکن اینجوری میآید وسط دعوا وای به حال درشتترها (خنده). خدا شاهد است پیام چیزی ته دلش نیست. هرچه دارد رو است. الان هم فرصت پیدا کند مطمئنم دوباره میدرخشد. شما یک بار دیگر عکسهای بعد از گل را ببینید. چنان پشتسر من شادی میکرد و فریاد میکشید که صدایش را میان آن همه هیاهو میشنیدم.
عبدالغنی درباره حرکت پیام چیزی نگفت؟
تعجب کرده بود. تازه شانس آورده بودند آقامحسن (بنگر) نبود. وقتی آقامحسن درون زمین است با اطمینان بیشتری میشود رفت وسط دعوا. توی این چند بازی همه تیمها از او و فوتبالش حساب میبردند. خداوکیلی هم خیلی خوب است. خارج از شوخی وقتی او و محمدآقا (نوری) درون زمین هستند ما جوانترها احساس آرامش میکنیم. سالم زندگی و حرفهای تمرین میکنند.
روی صحنه پنالتی همه کار کردی. خودت خطا گرفتی، به دفاع خطاکارحریف اخطار دادند، چیپ زدی و خوشحالیات هم که چندمنظوره بود.
خدا کمک کرد. خدا را شکر. واقعاً خوشحالی مردم وصفنشدنی بود. حیف است تشکری از حسین هدایتی هم نکنم. او کمک بزرگی کرد.
آمدن برانکو را چگونه ارزیابی میکنی؟
این یک تصمیم مدیریتی است و به من ربطی ندارد. اینکه چه کسی مربی باشد برایم مهم نیست. یک زمانی میگفتند من و امید عالیشاه و احمد نوراللهی بازیکنان دایی هستیم و برای درخشان بازی نمیکنیم. بعدها دیدند اصلاً اینگونه نیست. در اینکه علیآقا اسطوره و الگوی من است تردیدی نداشته باشید. علی دایی آنقدر بزرگ است که مربی خارجی النصر وسط بازی او را برایم مثال میزند. الان هم که دارم این حرفها را میزنم هیچ نیازی به علی دایی ندارم و او هم کاری به کار من ندارد. خیلی وقت است نه او را دیدهام نه شماره تماسش را دارم و نه شماره مرا دارد اما باید قدر اسطورههایمان را بدانیم. دایی همان کسی است که جواد نکونامی که دارد در لالیگا بازی میکند در جواب نامه تاریخی او مینویسد میدانم با 200 بازی ملی هم علی دایی نمیشوم. یا کارلوس کروش بعد از جام ملتها در همین روزنامه خودتان میگوید اگر دایی زودتر مصاحبه میکرد فیفا حق ما را مقابل عراق میداد. خیلی حرف است. کروش دارد این را میگوید. کسی که همه دنیا او را میشناسند. خودش هم به اندازه کافی درباره دوپینگ علا عبدالزهرا مصاحبه کرده بود، فدراسیونیها مصاحبه کرده بودند اما کروش میگوید اگر دایی مصاحبه میکرد فیفا حقمان را میداد. یعنی او جایگاه دایی را در فوتبال دنیا میداند آن وقت اینجا میگویند بازیکنان به دستور دایی برای درخشان بازی نمیکنند. خندهدار نیست؟
در قیاس دایی و درخشان به چه نکاتی میرسید؟
من اهل قیاس کردن نیستم. هر دو مربی من بودهاند و برایم زحمت کشیدهاند. دست هر دو درد نکند و هرجا هستند موفق باشند. همین جا هم جا دارد از زحمات حسین عبدی و امامیفر و باقری و دیگر اعضای کادر و تیم تدارکات و پزشکی هم تشکر کنم.
اگر بخواهی گلت را به یک نفر تقدیم کنی به چه کسی تقدیم میکنی؟
سؤال سختی است. (کمی فکر میکند) به روح دو عزیز خبرنگاری که در سانحه پروازی از بین ما رفتند. میتوانم یک نفر دیگر را هم بگویم؟
بگو.
به پیرمرد خدمات باشگاه. اسمش را هم به خدا نمیدانم اما هرگاه به باشگاه رفتهام دیدهام 5 طبقه را بالا پایین میرود تا کارها لنگ نماند.
از کروش گفتی. انتظار نداشتی تو را دعوت کند؟
انتظار من با انتظار او فرق میکند. من وظیفه دارم خوب کار کنم و او هم قطعاً برای تیمش دنبال بهترینهاست.
این جور حرف زدن یعنی احتیاط برای اینکه مبادا در لیست سیاه او قرار بگیری!
این روزها که همه میگویند کروش رفتنی است و ربطی به احتیاط ندارد. من میگویم کروش یک مربی بزرگ است که در فوتبال ما خوب کار کرده. مربی بزرگ به تیم وزن میدهد. او مرا دعوت نکرده و شاید تا روزی که ایران باشد هم مرا دعوت نکند و از فوتبال من خوشش نیاید اما من نمیتوانم بگویم کروش مربی خوبی نیست. اینکه میگویند بالاتر از فدراسیون عمل میکند به نظر من مشکل او نیست. منِ بازیکن هم امروز اگر به من اجازه بدهند ممکن است بخواهم بالاتر از مدیرعامل باشگاه عمل کنم. چارچوبها که مشخص باشد و خواستهها تأمین شود این اتفاقات نمیافتد.
مشکلات مالیات حل شد؟ انگار بر سر متمم قراردادت مشکل داشتی؟
متمم قرارداد من معلوم است و بارها هم پیگیر شدهام. از زمان آقای منتقمی و سیاسی و طاهری پیگیری کردهام. هر بار من تقاضایم را نوشتهام، برای بررسی به مسئول امور قراردادها آقای اماموردی ارجاع شده اماموردی تأیید کرده بعد نامهها به جایی نرسیده. یعنی آنقدر پیگیری کردهام که الان تماس بگیرید از اماموردی متن متمم را بپرسید از حفظ برایتان میخواند.
با آمدننژاد فلاح پیگیر نشدهای؟
چرا. همان اوایل من و احمد نوراللهی رفتیم دفتر باشگاه. اتفاقاً احمدرضا عابدزاده هم بود. حرفها را زدیم و مدارک را دادیم و قرار شد انجام شود. بازهم میدانم نامه تا اتاق اماموردی رفت و بعد نتیجهای نگرفتیم. واقعاً معنی این را نمیفهمم.
انگار از باشگاه دلخوری؟
بحث دلخوری نیست. قرارداد من رقم بالایی نیست. من دارم اینجا تنها زندگی میکنم و ناچارم غذا از بیرون بگیرم. ماشین هم ندارم و همه رفت و آمدم با آژانس است. دوست دارم به خانوادهام هم کمک کنم. اهل ولخرجی هم نیستم ولی وقتی مشکلات مالی باشد تمرکز ندارم. این طبیعی است. در قرارداد من چند آپشن بود که به آنها رسیدهام و باید قراردادم افزایش پیدا کند. تعهد باشگاه است. همینطور که در همان آپشنها آمده بود اگر من تا نیمفصل گل نزنم یا کمتر از یک سوم بازیها بازی کنم باشگاه میتواند هرچه پول به من داده را پس بگیرد و با من فسخ کند. اگر آن اتفاق رخ میداد باز هم انجام متمم به تأخیر میافتاد؟ دلم نمیخواست برخی مسائل را بگویم اما زمان آقای طاهری سه بار رفتم باشگاه. هر بار بیش از دو، سه ساعت پشت در اتاق او نشستم اما یک دقیقه حاضر نشد مرا ببیند. باز خدا پدر آقای قنبرپور (مصطفی) را بیامرزد که میآمد کنار من مینشست به حرفهایم حداقل گوش میداد. نه فقط من، بزرگترهای تیم هم آقای طاهری را نمیدیدند. به هر حال او هم زحمت کشید و نمیخواهم قدرنشناس باشم. تا حالا هم این حرفها را هیچ جا نگفتهام اما قبول کنید ناراحتکننده بود. وقتی یاد آن روزها میافتم دلم میگیرد. زمان رحیمی وقتی میرفتیم باشگاه مثلاً اگر خودش هم دفتر نبود و مدیردفترش زنگ میزد که فلان بازیکن آمده میگفت در اتاق مرا برایش باز کنید و از او پذیرایی کنید تا بیایم. مدیر که فوتبالی باشد راحت میشود با او حرف زد. پول هم که نداشته باشد بلد است تو را آرام کند.
دفعه قبل که آمدی خبرورزشی گفتی طبق قراردادت اگر به یکسری آپشنها برسی رقم قرارداد فصل بعدت توافقی میشود. به آن آیتمها و اهداف رسیدهای؟
بله.
برای فصل بعد اگر به توافق نرسی برنامهات چیست؟
اهل بازارگرمی نیستم. از این کارها هم خوشم نمیآید. سه تا پیشنهاد از کشورهای عربی دارم و یک پیشنهاد اروپایی که البته تیم اروپایی تیم مطرحی نیست اما کشور صاحب فوتبالی است. راستش خودم دوست دارم ملیپوش شوم و بعد اگر شرایط فراهم بود از ایران بروم و در یک تیم خوب بازی کنم اما باید ببینم شرایط اینجا چه میشود. خودم دوست دارم در پرسپولیس باشم اما (مکث و بغض) هیچی. ولش کن. (سرش را پایین میاندازد و با انگشتانش بازی میکند) بگذارید این روزها تمام شود هرچه قسمت بود و خدا خواست همان میشود. مهم این است که این مردم الان خوشحالند. من نباید آنها را ناراحت کنم. به اندازه کافی دل هواداران را شکستهایم. دیگر بس است. بود و نبود طارمی مهم نیست (مکث طولانی). یک روزهایی ظهر گرما دنبال توپ پلاستیکی روی زمین داغ بوشهر میدویدم. همین که خدا بین آن همه همسن و سال مرا به اینجا رسانده خدا را شکر میکنم وگرنه من هم میتوانستم مثل خیلی از آنها الان دنبال صید و جاشویی و لنج و بار باشم. اینهایی که گفتم از سر ناسپاسی نبود. پرسپولیس به من همه چیز داده. خوب میدانم 150 میلیون تومان قرارداد من بیشتر از درآمد تمام عمر 5 تا صیاد است که صبح تا شب تور میکشند و دستشان زخم میشود. گذشتهام را فراموش نکردهام. برای همین تا فرصت میکنم میروم بوشهر. دست پدر و مادرم را میبوسم و کنار همبازیان دوران کودکی و نوجوانی مینشینم، گاهی اوقات پا برهنه روی ماسهها راه میروم تا یادم نرود از کجا به اینجا رسیدهام. (بغض و سکوت) ببخشید ناراحتتان کردم. گاهی اوقات سر درد دل که باز میشود دست خود آدم نیست. اگر صلاح دانستید اینها را ننویسید.
حرف بدی نزدی که نخواهیم بنویسیم. اگر تیم واگذار شود احتمالاً اوضاع خوب میشود.
خدا کند. شما ببینید شادی آن مردم چقدر ارزش داشت؟ پدر یکی از دوستانم از مکه به من زنگ زد زار زار گریه میکرد. تازه او کسی است که اگر بپرسید من عضو کدام تیم هستم، نمیداند. اصلاً اهل فوتبال نیست. به من همیشه میگفت برو دنبال یک کار تا فردا گرسنه و بیکار نمانی. توپبازی برایت نان و آب نمیشود. حالا هم او از مکه زنگ زده گریه میکرد. من اصلاً برای خودم نمیگویم اما به خاطر مردم باید به این دو تا تیم سر و سامان بدهند.
راستی چرا فوتبال بوشهر اینقدر افت کرده؟
متأسفانه کسی به داد فوتبال استان نمیرسد. ما روی گنج نشستهایم و تیمهایمان دارند نابود میشوند. استعدادهای زیادی آنجا از بین میروند و همه مثل من شانس ندارند که یکی مثل علی دایی سراغشان بیاید. میگویم شانس و واقعاً معتقدم لطف خدا نصیبم شد تا یکی مثل علیآقا سراغم بیاید وگرنه من هم مثل خیلیها فوتبالم روی ماسهها تمام میشد. کسانی که من کنار خودم میدیدم و اگر حمایت میشدند امثال من را روی نیمکت هم نمیگذاشتند چه برسد به بازی کردن اما غم نان و مشکلات آنها را به دریا و کار و صیادی کشاند. دلمان خوش بود این بار استاندار بومی داریم، دردکشیده و اهل روستاهای استان است، فوتبال را میشناسد اما واقعاً از دکتر سالاری گلایه دارم. چرا باید شاهین و ایرانجوان و ایرانجوان خورموج و کارگر بنهگز و پرسپولیس گناوه نابود شوند؟ وظیفه ایجاد شادی برای جوانها برعهده کیست؟ تیمملی تکواندو میرود بوشهر و اداره کل ورزش استان به آنها سکه هدیه میدهد. این اتفاق خوبی است اما نه اینکه تیم شاهین برای شام بازیکنانش در بازی با رامهرمز فقط 120 هزارتومان داشته باشد و ما سکهها را بدهیم به دیگران. اینها درد است.
هواداران سرخابیها هم حسابی بعد از بازی برای هم کری میخوانند. شادی گل تو را با شادیهای فرهاد مجیدی و حمایت از عربها مقایسه میکردند.
خواهش میکنم من را وارد این بازیها نکنید. آقافرهاد بزرگ ماست و احترامش واجب. این برد هم برد ایران بود و به نظر من قرمز و آبی نداشت. کری نمک فوتبال است اما نباید از حد بگذرد.
یعنی نمیخواهی از الان برای دربی برگشت کری بخوانی؟
حالا کو تا دربی برگشت؟ فعلاً به یک استقلال دیگر (خوزستان) فکر میکنیم.
راستی باشگاه تو را ممنوعالمصاحبه کرده بود؟
نه. خودم، خودم را ممنوعالمصاحبه کرده بودم. الان هم به احترام خودتان آمدم. بعضی دوستان از قول من مصاحبه غیرواقعی مینوشتند که باعث اذیتم میشد. الان هم دوباره به غار سکوت برمیگردم (خنده).
حرف پایانی؟
ممنون از شما و امیدوارم بتوانیم در ادامه لیگ کمی از شرمندگی هواداران دربیاییم.
متافوتبال - تیم ملی امروز در حساس ترین دیدار خود در جام ملتهای آسیا در مرحله نیمه نهایی به مصاف ژاپن خواهد رفت.
متافوتبال - مهاجم ملی پوش کشورمان که احتمال جداییاش از تیم الغرافه زیاد است، شانس قابل توجهی برای بازگشت به تیم سابقش دارد.
متافوتبال - رئیس هیئت مدیره پرسپولیس مخالف بازگشت طارمی به این تیم در زمستان است.
متافوتبال - روزنامه قطری در گزارشی به انتقاد از عملکرد مهدی طارمی پرداخت و اصلا بعید نیست که با این شرایط در نیم فصل دوم او از الغرافه جدا شود