تفاوت آمریکا و انگلیس از زبان استیوی جرارد


پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۰ ۹۵۸
متافوتبال - کاپیتان سابق تیم لیورپول چندی پیش مصاحبه بلندبالایی با خبرنگار گاردین انجام داد و از همه چیز صحبت کرد. از جمله اینکه زندگی و فوتبال بازی کردن در آمریکا چه تفاوت‌هایی با انگلستان دارد. جرارد البته در این مصاحبه به خوبی ثابت کرده که یک خاطره‌باز حرفه‌ای است و حسابی از گذشته حرف به میان آورده است.

به گزارش متافوتبال و به نقل از ماهنامه دنیای فوتبال، استیون جرارد با لبخندی تمسخرآمیز در یک ظهر گرم در لس‌آنجلس پرسید: «هوا به اندازه کافی برای شما گرم است؟» گرمای شدید و رطوبت بالا باعث شد جلسه تمرینی تیم جدیدش با گلکسی زودتر از وقت موعود پایان گیرد و حالا پس از فرار از مصاحبه تلویزیونی و عکاس‌ها، کاپیتان سابق لیورپول و تیم ملی انگستان به شکلی عجیب با کت مشکی‌ و گریمی که روی صورتش داشت، راحت به نظر می‌رسید. جرارد در حالی که گریمش را پاک می‌کرد، پرسید: «مردم چگونه این لوازم آرایشی را بر صورتشان تحمل می‌کنند؟»

پس از ۷۱۰ بازی برای لیورپول و ۱۱۴ بازی برای تیم ملی، جرارد به مرحله‌ای جدید و آرامبخش در زندگی‌اش رسیده است. حالا در باشگاه گالکسی لس‌آنجلس بازی می‌کند و به سرعت در آن جا افتاده است. در حالی که کتش را در می‌آورد، متوجه شدم در طول یک سال گذشته هیچ گاه او را این چنین آرام ندیده بودم.

در جلسات نوشتن کتاب زندگی‌نامه‌اش همراه هم، تمامی مکان‌هایی که همدیگر را دیده‌ایم، ذکر کرده است: یک باشگاه گلف در فورمبای، یک اتاق در هتلی در کرو، زمین تمرین لیورپول و خانه قدیمی رحیم استرلینگ (محلی که جرارد پیش از اسباب کشی به کالیفرنیا، آن را اجاره کرده بود). اما این جلسه خیلی متفاوت با آن‌ها بود. آسمان آبی آمریکایی بالای سر ما بود و یک پنجره عظیم نور خورشید را به داخل اتاق راه داده بود. هزاران کیلومتر با بلوبل لیورپول، جایی که جرارد در آن بزرگ شده بود و البته آنفیلد فاصله داشتیم.

نگاهی به مرکز استاب‌هاب، جایی که حالا در آن توپ می‌زند انداختیم و جرارد در مورد تضاد میان فوتبال انگلیسی و فوتبال آمریکایی و همچنین تفاوت هایتون با هالیوود سخن گفت. او در این باره گفت: «این جا خیلی آرامش بخش‌تر است و فشار روی افراد کمتر به نظر می‌رسد. مردم یک روزشان را برای بیرون رفتن با خانواده‌هایشان اختصاص می‌دهند. لیگ برتر تکاپوی بالایی دارد. در انگلستان شما استرس را احساس می‌کنید؛ از بالکن خانه‌تان به شما هجوم می‌آورد. شما احساس می‌کنید هر روز باید سرمربی را تحت تاثیر قرار دهید، باید کسانی که بازی‌ات را تماشا می‌کنند را راضی کنید. پس از ۱۷ سال ماندن در چنین فشاری، آمریکا تغییر فوق‌العاده‌ای در زندگی‌ام ایجاد کرد.»

اما او همچنان دلش برای خانه تنگ است. استیوی در مورد در اولین بازی این فصل لیورپول برابر استوک سیتی گفت: «من تک تک بای‌ها را نگاه می‌کنم و آرزو می‌کنم که کاش دوباره ۲۵ ساله و کاپیتان بودم و آن‌ها را جلوی چشمان هوادارانمان به جلو هل می‌دادم. من عاشق بازی در لیگ برتر و لیگ قهرمانان هستم. ما بهترین لیگ دنیا را در اختیار داریم پس در صورتی دوری از آن، دلت برایش تنگ می‌شود. به ویژه اگر بخش بزرگی از زندگی‌تان را در باشگاه شهرتان گذرانده باشید.»

در دوره‌ای که فوتبالیست‌ها معمولا به خاطر استعدادشان از یک باشگاه به باشگاه دیگری می‌روند و بوسه بر پیراهنی می‌زنند که قرارداد چند میلیون پوندی پشت آن است، استیون جرارد وفاداری را معنی کرد. او از ۸ سالگی تا ۳۵ سالگی برای لیورپول توپ زد. او همان کودک کوچک و لاغری بود که در استادیوم بلوبل بازی می‌کرد و خودش را با اسطوره‌های باشگاهش همچون جان بارنز، استیو مکماهنو، جان آلدریج و پیتر بردزلی مقایسه می‌کرد. در بهترین دوران بازیکنی‌اش، او این شور و اشتیاق را با تکنیک فوق‌العاده‌اش مخلوط کرد. جرارد در سال  ۲۰۰۵، لیورپول را به قهرمانی در اروپا رساند. او تنها بازیکن تاریخ فوتبال است که در فینال‌های لیگ قهرمانان، جام یوفا، جام اتحادیه و جام حذفی گلزنی کرده است.

اما حتی استیون جرارد هم نتوانست تا ابد در لیورپول بماند. به عنوان یک فوتبالیست، بخش بزرگی از وجودش را باقی گذاشت و مجبور شد باشگاه را ترک کند: «خیلی‌ها به این موضوع پی برده‌اند که من در لس آنجلس کاملا آدم متفاوتی شده‌ام. الکس (همسرش)، خانواده و دوستانم تفاوت عظیمی در من می بینند. اولین بار است که الکس من را بدون آن همه فشار، فشاری که سال‌ها با آن زندگی کردم، می‌بیند و اولین بار است که فرزندانم (دخترانش لیلی-الا، لکسی و لوردز) این قدر من را آزاد و راحت می‌بینند. آن‌ها باید از این موضوع متعجب شده باشند که هر وقت از من می‌پرسند کاری را انجام دهیم من موافقت می‌کنم و می‌گویم: بله، بریم. اما اگر بخواهند به استخر بیرون و یا نمایش بروند، آن وقت برایم سخت خواهد شد. باید در مورد مکان‌هایی که می‌رویم با فکر عمل کنیم و درست انتخاب کنیم چرا که توجهات زیادی روی من است.» سپس با لبخندی از سر راحتی خیال می‌گوید: «اینجا همه چیز کاملا متفاوت است. من یک سلبریتی افول کرده‌ام. این برای من عالی است. احساس سبکی بسیار بیشتری می‌کنم.».

اواخر ماه ژوئن، در یکی از اولین شب‌هایی که در لس آنجلس سپری می‌کردند، استیون، الکس را برای شام به رستوارن نوبو در مالیبو برد. جرارد با لحنی خشک توضیح می‌دهد: «میز کناری ما کیم کارداشیان و کینی وست نشسته بودند. باید الکس را آن موقع می‌دیدید. رفتارش شبیه رفتار من بود موقعی که مارادونا و یا پله میز کناری‌مان نشسته باشند. در طول صرف شام، الکس با دهان باز به آن‌ها زل زده بود اما من متفاوتم. من هوادار دو آتشه موسیقی کینی وست هستم اما وقتی شخص مشهوری می‌بینم جوگیر نمی‌شوم چرا که به خوبی می‌دانم باید آن‌ها را تنها گذاشت تا راحت باشند.» او برنگشت تا سلامی به شما بکند؟ جرارد پاسخ داد: «نه. من می‌دانم حفظ حریم خصوصی افراد چه قدر مهم است.»

حقیقتا جرارد از این که سلبریتی رو به افولی است لذت می‌برد. زمانی که در لیورپول بود، فقط یک بار او را در مرکز شهر دیدیم. رفت وآمد داخل شهری برایش بسیار مشکل بود. در طول سال‌ها، نیمی از هواداران سرخ پوش لیورپول گاهی آن قدر پر شور از او استقبال می‌کردند که به او احساس خفگی دست می‌داد و نیمه دیگر شهر لیورپول یعنی هواداران اورتون نیز با به کار بردن الفاظ رکیک و توهین آمیز او را تحقیر می‌کردند.

عشق و شور در فوتبال انگلستان آن قدر بود که او هیچگاه نمی‌توانست دخترانش را به شنا و یا کلاس‌های مختلف ببرد، عملا او وظایف پدری‌اش را نمی‌توانست اجرا کند.

بدبینان به آخرین مشکلی که مجله Hello! برای جرارد و خانواده‌اش به وجود آورد، اشاره کرده‌اند. این مجله ۱۲ صفحه‌اش را به خانه‌ای که جرارد به قیمت ‍۸ میلیون دلار اجاره کرده بود، اختصاص داده بود. خانه ای با ۶ اتاق خواب، ۸ سرویس بهداشتی و همچنین محلی که پیشتر متعلق به ماریا کری بوده و حالا همسایه سایمون کول است. جرارد شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: «این موضوع مربوط به الکس است. او دوست دارد عکس‌های مدلینگ بگیرد و من دوست دارم از او حمایت کنم. اما همان طور که دیدید من تنها در ۲ تا از عکس‌ها بودم. این سرگرمی الکس است و من از آن لذت می‌برم. او به عنوان همسر حامی بزرگ من است بنابراین وقتی حمایت من را در موضوعی کوچک می‌خواهد، این کمترین کاری است که می‌توانم انجام دهم. اما این که من دوست دارم در تمام صفحه‌های مجله Hello! باشم؟ نه واقعا.»

الکس همسر فوتبالیستی متفاوت است. زمانی که من به خانه‌شان در فورمبای رفتم، با حجب و حیا به آشپزخانه رفت، خرید‌هایش را آن جا گذاشت. جرارد او را «خجالتی‌ترین فردی که تا کنون دیده» توصیف می‌کند. حتی با این که عکاسی می‌کند باز هم خجالتی است.

جرارد خانواده‌اش را با خود به آخرین بازی خانگی‌اش در ماه مه برد (بازی‌ای که با نتیجه ۳ بر ۱ برابر کریستال پالاس شکست خورد). بعد از بازی، در حالی که دخترانش با لباس‌هایی کرم رنگ در کنارش راه می‌رفتند در زمین قدم زد؛ پدرشان مفتخر، خوشحال و همزمان ناراحت به نظر می‌آمد. آنفیلد مهار نشدنی بود. وقتی جرارد دستانش را بالا می‌برد این شعر پشت سر هم خوانده می‌شد:

استیوی جرارد کاپیتان ماست

استیوی جرارد یک قرمزپوش است

استیوی جرارد برای لیورپول بازی می‌کند

یک اسکوزری (لهجه لیورپول) زاده و بزرگ شد

 

ژوزه مورینیو بارها تلاش کرد تا جرارد را در چلسی به خدمت بگیرد. مشهورترین اقدامش در سال ۲۰۰۵ بود؛ زمانی که تازه لیورپول قهرمان لیگ قهرمانان شده بود. جرارد وسوسه شد اما همان طور که به یاد دارد، گفت: «پدرم یک سوال ساده از من پرسید: بردن سه یا چهار جام بیشتر با لیورپول را دوست داری یا دو برابر آن را با چلسی؟ پس از این سوال من دیگر به چلسی فکر نکردم. باشگاهی که عاشقش هستید را هیچ وقت ترک نکنید و من هیچ وقت از ماندن در لیورپول پشیمان نشدم.»

اگر جرارد در آن تابستان ۲۰۰۵ به چلسی رفته بود احتمالا ۱۰ جام به دست آورده بود اما به عنوان کاپیتان لیورپول در این سال‌ها تنها دو بار موفق شد جام را بالای سرش ببرد. احتمالا پول بسیار بیشتری نیز به دست می‌آورد. اما وفاداری او فطری بود: «شما می‌شنوید که دیگر بازیکنان از حق تصویر و این که چه میزان درآمدی برایشان دارد، صحبت می‌کنند. شخصا فکر می‌کنم درخواست حق تصویر از باشگاه برای یک بازیکنان تنفر آمیز است. من معتقدم زمانی که شما یک قرارداد را امضا می‌کنید، شما حق تصویرتان را نیز امضا کرده‌اید. آن‌ها به شما پول خوبی می‌دهند و شما هم برای آن‌ها کار می‌کنید. شاید اگر شما مسی و یا رونالدو باشید، برایتان فرق کند.»

جرارد در ادامه گفت: «اما در حال حاضر به خاطر حق پخش تلویزیونی، پول زیادی در فوتبال است و به نظر می‌آید بدتر هم می‌شود. فکر می‌کنم بازیکنان تصمیم‌های بسیار بدتری می‌گیرند چرا که مدیربرنامه‌هایشان همیشه آن‌ها را برای انتقال بعدی، تحت فشار می‌گذارند. من همیشه تمرکزم بر فوتبال بوده است. این چیزی است که مادر و پدرم به من یاد داده‌اند؛ تو باید همیشه بهترین باشی و مابقی چیزها خود به خود درست می‌شود. باید از حریص شدن دوری کنی. تمرکزت بر آن باشد تا فوتبالیست خوبی شوی تا این که شخصیت و یا یک برند شوی.»

 

با این حال، جرارد قبول می‌کند در هفدمین سال حضورش در لیورپول که ۸ بار اخراج شد کاملا تحت تاثیر احساساتش عمل کرده بود. نیمی از این اخراج‌ها برابر باشگاه‌های بزرگ از جمله منچستریونایتد و اورتون بود. او در این باره گفت: «برابر تیم‌هایی که ما همیشه بیشتر از بقیه می‌خواستیم شکست‌شان بدهیم، بسیار خشن‌تر بازی می‌کردم.»

استیوی در آخرین‌ ماه‌های حضورش در لیورپول بیشتر از همیشه از لحاظ احساسی آسیب پذیر شده بود و حالا باید به سوال‌های سخت من پاسخ می‌داد: تلخ‌ترین لحظه‌اش چگونه بود؟ خوشحال بود؟ زمانی که آندر هررا را به زمین زد و در دقیه ۳۸ بازی برابر منچستریونایتد در ماه مارس اخراج شد، چه در سرش می‌گذشت؟ او چگونه پدریست؟ اتفاق هیلزبورو چه تاثیری بر خانواده‌اش گذاشت؟ (پسرعموی ۱۰ ساله جرارد یکی از جوان‌ترین هواداران لیورپول بود که جانش را در سانحه ۱۹۸۹ از دست داد) وقتی ۴۰ هزار نفر یک صدا به او متلک می‌گفتند چه احساسی داشت؟ آیا این موضوع که هیچ وقت قهرمان لیگ برتر نشد همچنان او را اذیت می‌کند؟ آیا تا به حال احتیاج به روانپزشک داشته است؟

جرارد به جای آن که من را با این سوال‌هایم خفه کند به تک تک آن‌ها پاسخ داد. این که او ترجیح می‌داد در مورد اتفاقات تلخ چند ماه اخیر صحبت کند، بسیار کمک کننده بود. در این مورد، استیون با بسیاری از فوتبالیست‌هایی که پیشتر دیده بودم فرق داشت؛ او تفکر خاصی داشت و به شدت صادق بود.

 

در تک تک بازی‌هایی که جرارد فصل گذشته به میدان رفت، مخالفانش همان سرود قدیمی را می‌خواندند:

استیو جرارد، جرارد

تو نزدیک بود قهرمان لیگ شوی

تو نزدیک بود قهرمان لیگ شوی

حالا این موضوع را بهتر باور داری

تو نزدیک بود قهرمان لیگ شوی

تو نزدیک بود قهرمان لیگ شوی

 

در بیست و هفتم آوریل ۲۰۱۴، لیورپول با نتیجه ۲ بر صفر مغلوب چلسی شد، شکستی که برای قرمزها به قیمت از دست دادن جام لیگ قهرمانان تمام شد. جرارد لیز خورد و چلسی گل زد. در آن لحظه پسران متوقف نشدنی آنفیلد زمین خوردند. کاپیتان سابق قرمزها در مورد این اتفاق گفت: «آن بازی سخت‌ترین لحظه تمام دوران بازیکنی‌ام را رقم زد. در پایان بازی، دوست داشتم می‌رفتم زیر زمین. وقتی آنفیلد را ترک کردیم، من پشت ماشین نشسته بودم. به سمت خانه می‌رفتیم که ناگهان اشک از چشمانم سراریز شد. داشت من را می‌کشت. من با الکس و پائول مکگراتان، یکی از بهترین هم‌تیمی‌هایم بودم اما کاملا بی حس شده بودم. انگار که یکی از اعضای خانواده‌ام را از دست داده بودم. اشک‌هایم همین طور می‌آمد. من ۳۳ سالم بود و سال‌ها می‌گذشت که گریه نکرده بودم. الکس و گرتی می‌گفتند: ببین هنوز هم می‌توان تغییرش داد، هنوز چند بازی باقی مانده…، اما من می‌دانستم…»

هواداران لیورپول برایش می‌خواندند «هیچ وقت تنها نخواهی رفت» اما در ماشین جرارد احساس می‌کرد «خیلی تنها خواهم رفت. احساس می‌کردم که دیگر هیچ امیدی برایم باقی نمانده. به نظر می‌آمد تحت نظر بودم تا مبادا خودکشی کنم».

جرارد ممکن بود هم تیمی‌هاش را سرگرم کند اما ذاتا آدم جدی‌ای بود. وقتی می‌گوید « به نظر می‌آمد تحت نظر بودم تا مبادا خودکشی کنم» از روی هیجان و احساساتش نمی‌گوید، او در ادامه توضیح داد: «من اهل خودکشی نیستم و هیچ وقت هم نبوده‌ام. فقط می‌توانم بگویم در آن زمان به درستی احساس افرادی که دست به خودکشی می‌زنند را حس می‌کردم. ۲۴ تا ۴۸ ساعت بعد از آن لحظه، احتیاج داشتم الکس کنارم باشد. به خاطر تیپ شخصیتی‌ام، بدترین چیز در آن لحظه برایم تنهایی بود. باید با الکس فرار می‌کردم و به یاد دارم وقتی که در موناکو بودم به نظرم آنجا همچون شهر ارواح بود. پس چند روز بیشتر آنجا نبودیم و بازگشتیم.»

استیون زمانی که در موناکو بود، تلفنی با استیو پیترز، روانپزشک ورزشی‌اش صحبت کرد، کسی که در گذشته هم بسیار به او کمک کرده بود. پیترز به جرارد یادآوری کرد که او شکوه پیروزی را همچون شکست قبلا تجربه کرده است. همین جمله ساده اثر خودش را کرد.

جرارد اولین بار در سال ۲۰۱۱ به ملاقات پیترز رفته بود؛ زمانی که مصدوم شده بود و به او گفته بودند دوران حرفه‌ای‌اش به پایان رسیده است. فوتبالیست‌ها معمولا از این که در مورد مشکلاتشان با روانپزشک صحبت کنند، احساس راحتی نمی‌کنند اما جرارد نمونه‌ای بارز برای متفاوت بودنش با دیگر فوتبالیست‌هاست.

استیوی در این مورد می‌گوید: «استیو در ملاقاتمان در سال ۲۰۱۱ سوال‌های سختی از من پرسید. او گفت: اگر هیچ وقت دیگر نتوانی ضربه به توپ بزنی، آن وقت چه می‌شود؟ تو ۳ دختر زیبا و خوشحال داری. تو یک همسر دوست داشتنی داری که در تمامی مراحل زندگی‌ات حامی‌ات است. تو یک مرد خوش شانسی. یک شغل فوق العاده داشتی. تو با ارزشمندترین جام در فوتبال را به دست آورده‌ای. تا بارها برای کشورت بازی کرده‌ای. تو در یک خانه بسیار زیبا زندگی می‌کنی. تو از لحاظ مالی تا آخر عمر خاطرجمع هستی. تو نگران چه هستی؟ من از این که دائما نگران این باشم که حرفه‌ام ممکن است پایان یابد خسته شده بودم. اما استیو به خوبی می‌دانست که ورزشکاران جوانی که مجور می‌شوند بعد از ۶ ماه در حالی که هنوز هیچ دست‌آوری نداشته‌اند، بازنشست شوند، چه حسی دارند. آن‌ها هیچ مدالی برای دورانی که پشت سر گذاشته‌اند، ندارند. هیچ پولی ندارند. من در مقایسه با آن‌ها، چه قدر خوش شانس بودم! استیو به من یادآوری کرد که مردم در تمامی مراحل زندگی‌شان با مشکل مواجه می‌شوند. برخی قمار می‌کنند و همه زندگی‌شان را از دست می‌دهند. برخی دیگر با اعتیاد تمام آن را به باد هوا می‌دهند. البته که حق با او بود.»

جرارد صحبت‌هایش را به سمت دورانداز افکارش هدایت کرد. یک بار به من گفته بود: «من آدم از خودراضی و مغروری نیستم. درست در طرف مقابل آن هستم. به شدت به خودم سخت می‌گیرم. البته آن قدر باهوش هم هستم که آن را آنالیز کنم و برای هر مشکلی پاسخ درستی بیابم. و واقعیت این است که من به چیزهایی رسیدم که هیچ وقت حتی فکرش را هم نمی‌کردم. من در جام‌های جهانی و فینال‌های لیگ قهرمانان بازی کردم. من گل‌های زیادی زدم و در بازی‌هایی پیروز شدیم که من را شوکه کرد. در در تمرینات و بازی‌های لیورپول و حتی خارج از زمین همه توانم را به کار می‌گرفتم. بیشتر از این کاری نمی‌توانم بکنم. اما باز هم هنوز برایم سخت است.»

مشخص بود جرارد از این که در مورد از دست دادن جام در روزهای پایانی حضورش در جام آماده‌تر بود تا صحبت در مورد افتخاراتش از جمله معجزه در استانبول، جایی که لیورپول بازی باخته برابر میلان با به برد تبدیل کرد و قهرمان لیگ قهرمانان شد. قرمزها نیمه اول ۳ بر صفر از روسونری عقب بودند اما در نیمه دوم، گل اول را جرارد زد و سپس ولادیمیر اسمیچر گل دوم را به ثمر رساند. درست ۵ دقیقه بعد پسران آنفیلد موفق به گرفتن یک ضربه پنالتی شدند و آن پنالتی را جرارد به تور دروازه بوفون چسباند. سرانجام لیورپول در ضربات پنالتی بازی را برد و قهرمان اروپا شد. جرارد ۲۵ ساله نیز جام مهمترین رقابت‌های فوتبالی دنیا را بالای سر برد.

وقتی از جرارد در مورد این دست‌آورد صحبت کردم، گفت: «فیلم‌های و کتاب‌های زیادی درباره این قهرمانی است. ۱۰ سال جشن گرفتن کفایت می‌کند دیگر.  فکر می‌کنم دفعه بعدی که من را در مراسمی در استانبول ببینید ۴۰ سال دیگر باشد. زمانی که پنجاهمین سالگرد آن را جشن خواهیم گرفت. من هم آن موقع پیر شده‌ام و ۷۵ سال دارم.»

اما در نهایت تسلیم شد و در مورد تمام اتفاقات آن شب فراموش‌نشدنی صحبت کرد: «ما همان قدری که انتظارش را داشتید دیوانه شده بودیم. ما جیغ می‌کشیدیم و مثل احمق‌ها بالا و پایین می‌پریدیم. الان با حیرت به حرکاتمان نگاه می‌کنم. من واقعا این بودم؟ جوری شادی می‌کردم که لایق آن بودم. اگر اشتباه می‌گویم من را اصلاح کنید، اما آیا تا به حال فینال لیگ قهرمانانی به این زیبایی دیده‌اید؟ تک تک بازیکنان میلان در سطح جهانی و یا نزدیک به آن سطح بودند. آن ها تیم بهتری از ما بوند اما ما شکستشان دادیم. این تنها خوش شانسی نبود.اتفاقات مهمی در نیمه دوم افتاد اما وقتی ما به رختکن بازگشتیم، فهمیدم که چه قدر از جان مایه گذاشته بودیم. همه بدن‌هایشان پر از خراش، کبودی، بانداژ، بسته‌های یخ و صورت‌های اشک آلود بود. انگار که ما از یک جنگ بازگشته بودیم.»

با گذشت این همه سال از آن زمان، هنوز هم تصور آن حجم فشار غیرقابل تصور است. زندگی در لس آنجلس آرام است. جرارد با دور شدن از «محل تولید فشار» به آرامش رسیده است. او توضیح داد: «پدر من مرد ساکتی است اما هفته آخری که در لیورپول بازی می‌کردم خیلی با من صحبت می‌کرد. او می‌گفت: چه شغلی. چه وفاداری‌ای. به تصاویرت، بازی‌ها و نشان‌هایت نگاه کن. به خروج و رفتنت نگاه کن. به مردمت و به میراثت نگاه کن. تصور کن اگر حرفه‌ات را در یک باشگاه دیگر تمام می‌کردی آن وقت چه احساسی داشتی. هیچ وقت این چنین احترامی میان مردم نداشتی. کارت فوق العاده بود.»

کاپیتان سابق قرمز‌ها علی رغم این که همچنان دلش برای لیورپول، تیم ملی انگلیس و فوتبال اروپا تنگ می‌شود، لبخند می‌زند. هنوز یک چیز است که دلش برای آن تنگ نمی‌شود: «دلم برای آن سرودی که مخالفانم برایم می‌خواندند تنگ نشده است اما هر وقت بتوانم به عنوان کارشناس به برنامه‌های تلویزیونی می‌آیم و هر وقت آمدم می‌دانم آن سرود ضبط شده را برایم می‌گذارند.»

از اوایل جولای، زمانی که جرارد برای گالکسی بازی کرد، این تیم در کنفرانس غرب در لیگ برتر فوتبال پیشرفت کرده است. آن‌ها در حال حاضر تنها ۲ امتیاز با ونکوور وایتکپس، تیم صدرنشین فاصله دارند و در بازی‌های پلی آف هم بازی‌های خوبی به نمایش می‌گذارند. لیگ MLS شخصیت و جذابیت مسابقات اروپا و انگلستان را ندارد اما این موضوع برای جرارد خیلی هم اهمیت ندارد: «من اینجا آمدم تا پیروز شوم و فوتبالم را در اوج به پایان برسانم. MLS لیگ فوق العاده‌ای است که در حال پیشرفت است. جوانان اینجا بسیار حرفه‌ای و آماده‌اند. بازی‌های خارج از خانه کاملا متفاوت است. یا با پرواز طولانی روبه‌رو هستی یا با رطوبت و گرما و یا همه آن‌ها با هم. بودن در بورلی‌هیلز و لس آنجلس حس خیلی خوبی دارد و اگر بازی‌های من را ببینید، متوجه می‌شوید که تا آن‌جا که بتوانم تلاش می‌کنم تا پیروز شویم. این موضوع هیچوقت تغییر نمی‌کند چرا که در دی‌.ان.ای من است.»

او احتمالا تا وقتی قرار ۱۸ ماه‌اش به پایان برسد بازی خواهد کرد. سناریوی رویایی او این خواهد بود که به عنوان مربی و یا سرمربی به لیورپول بازگردد اما جرارد آن قدر باهوش است که فعلا هیچ پیش‌بینی نکند. در حال حاضر او از زندگی‌اش راضیست: «خیلی خوب است که صبح از خواب بیدار می‌شوی و به محل کارت می‌روی آفتاب را در آسمان ببینی و بدانی که یک تمرین سخت پیش رو داری. من این را دوست دارم چرا که در وجودم روحیه رقابتی دارم.»  

به هر حال پیشرفت در باشگاه محبوب و بودن در زیر آفتاب درخشان با هم جور در نمی‌آید اما به نظر می‌آید جرارد در زیر آسمان آبی کالیفرنیا، با شرایط کنار آمده و راضی است. زندگی مرد ۳۵ ساله، یک فوتبالیست، غنی‌تر و بهتر از آن چیزی است که انتظارش را داشت: « تمام پستی و بلندی‌ها کاملا مشخص است. آن‌ها را آن قدر واضح به خاطر دارم که انگار همین دیروز اتفاق افتاده است. این‌ها من را به کسی که الان هستم، تبدیل کرده است. و حالا زندگی حس خیلی خوبی دارد.»


برچسب ها

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

اشتراک گذاری این صفحه در شبکه های اجتماعی

نظرها