مرگ تدریجی آخرین رویا...


یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۳ ۰ ۲۹۰
کسی که قرار نبود برف سال بعد را ببیند، 20 بازی فیکس شد و قراردادش اتوماتیک‌وار تمدید شد ولی آن مصدومیت لعنتی و البته خسته شدن کریمی از «یکنواخت بودن»، عرصه را برای خودش تنگ کرد و به ایران بازگشت.

سپهر خرمی | برای نسل ما که گوش دادن فوتبال از طریق رادیو یک تناقض وحشتناک محسوب می شد، منتظر ظهور بازیکنی بودیم که تصاویر رنگی تلویزیون ما را میخکوب کند به جعبه ی جادویی. میخکوب کند به جادوی جوان شمالی کرجی در استادیوم 12 هزار نفری آزادی در جام رمضان سال 75. آنقدر سحر آمیز که قلم هم توان توصیف آن صحنه ها را نداشت.
کریمی به فوتبال آمد . به پرسپولیس. تازه «کلیدش» گرفته بود و قفل ها باز می شد. به تیم ملی دعوت شد و بازی های آسیایی بانکوک. درخشید و سال بعد بازهم اسیر سوءتفاهمی بزرگ از جنس خودش شد. سیلی به گوش داور ژاپنی در تیم امید و محرومیت یک ساله...
پس از بازگشت این بار اما قدرتمند تر از گذشته آمد و با دربیل هایش، دلارهای اعراب به پای او بوسه زدند... به مونیخ رفت. کسی که قرار نبود برف سال بعد را ببیند، 20 بازی فیکس شد و قراردادش اتوماتیک‌وار تمدید شد ولی آن مصدومیت لعنتی و البته خسته شدن کریمی از «یکنواخت بودن»، عرصه را برای خودش تنگ کرد و به ایران بازگشت.
پس از 7 سال استادیوم آزادی برای دیدن چهره ی کریمی یکصد هزار نفر را به خود دید. حمایت از مارادونای آسیا. این بازگشت اما همیشه همراه با حاشیه های جدایی ناپذیری بود...
کریمی در هر صورت نماد بازیکن سالاری در ایران نیز محسوب می شد ولی خب الان وقتش نیست. شاید بعدها بتوان در این باره نوشت. نقد و تحسین. استعداد و تنبلی. تعصب و بی سیاستی. همه و همه تناقض های کریمی بودند.
سکانس های آجرلو - کریمی٬ دنیزلی - کریمی٬ ژوزه - کریمی و فصل آخر، دایی - کریمی...
نوشیدنی آخر اما برای کریمی دلچسب نبود و مجبور شد پیک آخر را بی وقفه سر بکشد و میخ را به دیوار بکوبد و خداحافظ...


برچسب ها

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

اشتراک گذاری این صفحه در شبکه های اجتماعی

نظرها

مقالات مرتبط