ستون جمعه: «متاخاطره» | تنهای تنها؛ ترجمه اختصاصی زندگی‌نامه ریموند دومنک / پیشگفتار (قسمت اول)


جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۳ ۱ ۵۵۴
متافوتبال - رومینا تیموری، گزارشگر فوتبال بین‌الملل وبسایت متافوتبال از این پس در ستون ویژه‌اش به نام «متاخاطره»٬ کتاب «تنهای تنها»ی ریموند دومنک٬ سرمربی سابق تیم ملی فرانسه و لیون که در سال ۲۰۱۲ به زبان فرانسوی منتشر شد را برای مخاطبان ترجمه می‌کند. این اولین قسمت ترجمه او از این کتاب است و از این پس هر جمعه می‌توانید آخر هفته‌های خود را با ستون متاخاطره سپری کنید.

همه چیز اینجاست. تقریبا روز به روز آن. من از زمان انتصابم به عنوان سرمربی در سال ۲۰۰۴ تا شکست تیم فرانسه در جام جهانی ۲۰۱۰، در خصوص این موضوع که هنوز بر زبانها جاریست، نوشته‌ام. حتی روزهایی که تیم‌ملی فوتبال فرانسه با مشکلاتی روبه‌رو بود. این موضوع  باعث شد که با سختی به یک خاطره خاص و ویژه فکر کنم. من با فکر و ذهنم واژه‌ها را تایپ می‌کنم نه با انگشتانم. در لحظات خوبی که آن را بازگو می‌کنم هیچ چیز نه ناپدید، نه محو و نه حتی از شدتش کم می‌شود. فقط گهگاهی افسوس می‌خورم!

این دفتر خاطرات، دوباره طوفان و موجی از اندوه به راه می‌اندازد . در بازخوانی این خطوط، ابتدا کلمات را به جا می‌آورم و بعد احساس را، درست پیش از آنکه شدت منازعه من را در برگیرد. حدودا بعد از فصل دوم و یا سوم، این خاطرات، خاطرات مورد علاقه من نیست: من پایان داستان را می‌شناسم.

با گذشت زمان، هنوز هم نفهمیدم که ما چطور به آنجا رسیدیم. نمی‌دانم  که چطور فوتبال و حال و هوای زمانه می‌تواند کودک سه ساله‌ای را، پسرم را، با دیدن هر آنچه که در خارج اتفاق می‌افتد مثل تلویزیونِ اتاق نشیمن، تحریک کند و شبی که از بازی‌های جام‌جهانی آفریقای جنوبی باز می‌گردم از من بپرسد: »بابا، تو به زندان نمی‌افتی؟«

همیشه می‌خواستم فریاد بزنم که این فوتبال است، فقط فوتبال. ولی نمی‌توانستم زیرا که به خوبی می‌دانم این فقط فوتبال نیست، مطمئنا چیزهای دیگری هم است.

منی که هیچ وقت از حماقت‌های مردم شگفت زده نمی‌شدم، با این وجود در ژوئن ۲۰۱۰ حسابی جاخوردم. یک روز، خودم را در ماشینم دیدم که با فرزندانم داشتیم برای تعطیلات به بریتانی می رفتیم، در همان لحظه یکی از همسایه‌ها آمد تا به من خبر دهد عکاسان جلوی خانه منتظر ما هستند. بعضی‌ها در حال گذاشتن نردبان بودند تا از بالای پرچین بتوانند ببینند؛ در یک کلام، من هیچ وقت آرامش نداشتم. ما مقصدمان را عوض کردیم. پس از صد کیلومتر، متوجه شدم که دنبالمان هستند. آن ماشین دقیقا شبیه ماشین من بود، و سه بار می‌شد که پس از ورودی اورلئان آن را می‌دیدم: یک خبرنگار به دنبالمان است! عکسی که در آن تابستان چاپ شد، از یک کلیشه‌ای فراموش نشدنی، مردی که به خوبی اصلاح نکرده و در حال بنزین زدن در یک پمپ بنزین میان راه است! با استفاده از یک تقاطع، خودمان را از دست عکاس خلاص کردیم و زیر یک پل قایم شدیم؛ درست مثل فیلم‌ها. بچه‌ها می‌پرسیدند که چه اتفاقی افتاده است. من جواب می‌دادم چیز مهمی نیست، فقط یک بازی است؛ ولی آنها به خوبی می‌دیدند که ما دل بازی کردن نداریم.

در آخر، من و خانواده‌ام بهترین پناهگاهمان را در خانه فرانسیس گری، رئیس سابق پاریسن ژرمن در نزدیکی کلرمون - فران یافتیم. با وجود اینکه خود او به دلیل مشکلاتی که با باشگاه پاریسی داشت زیر ذره بین رسانه‌ها بود، در کمال سخاوتمندی یک هفته دور از دنیا را به ما ارزانی داشت. فرانسیس و همسرش فلورانس می‌توانند هر چه می خواهند از من درخواست کنند، پاسخ من به آنها همیشه مثبت خواهد بود.

آن تابستان، به دعوت چارلز بیتری ( کسی که زمانی در راس باشگاه پاریسن ژرمن بود و مورد محاکمه رسانه‌ها قرار گرفت) و همسرش مونیک چند روزی را در یک قایق  در آب‌های پهناور جزایر بروتون به همراه بچه‌ها  گذراندیم، لطف بزرگی به ما شد. در میان آن همه آشفتگی، چهار روز فوق العاده و تسکین بخش بود. و دیدن دو رئیس اسبق پاریسن ژرمن به مثابه قایق های نجاتی در یک شور و هیجانی دوستانه و برادرانه بود، گویی که جمعی از زخم خورده های فوتبال حیات دارند، هرگز این ماجرا را فراموش نخواهم کرد.

بنابراین، اینها سوال‌های بچه‌هایم است که من را امروزه تحریک به توضیح دادن می‌کند یا بهتر بگویم من را وا می‌دارد تلاش کنم به همان شیوه‌ای که درکش می‌کنم، توضیح دهم. توضیح اینکه چطور یک تیم ورزشی در سطح بالا در هم می‌شکند تا جایی که عملکردش نزولی می‌شود و و کیفیت بازیش از کار می‌افتد. تلاش برای فهم اینکه چطور در طی سال‌ها، تفاوت میان پیامی که من تلاش می‌کردم به بازیکنان انتقال دهم و شیوه‌ای که بدان وسیله پیام دریافت می‌شد به نقطه تباهی رسید.

می‌خواهم توضیح دهم که چرا این اتفاق می‌تواند بیافتد و چرا افتاد. توضیح اینکه چرا حمله‌هایی که از خارج می‌شد شما را ضعیف می‌کند، تفسیر فرسودگی توانایی، فرسایش اجتناب ناپذیر انرژی و هشیاری. وقتی من یادداشت‌هایم را بازخوانی می‌کنم، اول از همه در طی سال‌ها در آن اثری از یک مبارزه خوب می‌یابم. و در ادامه در طول نگاشتن این خطوط تصدیق می‌کنم این مبارزه به تدریج از بین می‌رود و این‌که در نهایت روزی، پایان غریب الوقوع و سخت این مبارزه را خواهم نوشت. بنابراین حقیقت -  که من آن را به خوانندگان و به همان اندازه به خودم مدیون هستم - در این سوالی است که بنا بر میل خود در این صفحه می‌آورم: چرا ادامه دادم؟

 


برچسب ها

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

اشتراک گذاری این صفحه در شبکه های اجتماعی

نظرها

مقالات مرتبط