متافوتبال - مهاجم شماره يك تيم ملي ايران در گفت و گويي تفصيلي در مورد تيم ملي و حضورش در ايران ميگويد
به گزارش متافوتبال، خبرورزشی یک روز تهران گردی به مهاجم تیم ملی داشته و با او در مورد مسایل تیم ملی و حضورش در ایران و تهران صحبت کرده است.
اول
در هتل المپیک. قرار ما با رضا قوچاننژاد ساعت 13 در لابی هتل است. 30 دقیقه زودتر میرسیم. وقتی با اتاق رضا تماس میگیریم، میگوید: «سریع لباسهایم را میپوشم و میآیم.» ناگهان برنامه عوض میشود. اینکه رضا را به برج میلاد ببریم و یک تهرانگردی کوچک با او داشته باشیم. هر چند برنامه را از قبل با رضا هماهنگ نکردهایم اما لبخندی میزند و میگوید: «امروز به شما قول دادهام کنارتان باشم و هر جا که بگویید میآیم.» از همان لابی هتل، ابراز علاقه هواداران به رضا شروع میشود.
دوم
سوار بر ماشین، در خیابان منتهی به ورزشگاه آزادی و هتل المپیک. ترجیح میدهیم گفتوگو را از همین جا شروع کنیم. در مسیر. اولین سؤالی که به ذهن میرسد همان رانندگی در تهران است و ترافیک و...
رضا تا به حال در تهران پشت فرمان نشستهای؟
پشت فرمان که نشستهام ولی رانندگی نکردهام. پشت فرمان اتوبوس!
کاری که آندو همیشه میکند.
او بمب روحیه تیمملی است. چه داخل و چه بیرون زمین همیشه شاد و پرانرژی است. این انرژی را به بچهها میدهد. خوب است همیشه یک نفر مثل او در تیم داشته باشیم.
میگویند کاپیتانها باید جدی باشند تا بقیه به حرفش گوش دهند.
هر چیزی یک وقتی دارد. زمان شوخی، شوخی و زمان جدی، جدی. آندو الان کاپیتان تیم است. آقای کروش هم به او مسئولیت داده است. همانطور که گفتم هر چیز جایی دارد. ما موقع کار، کار میکنیم.
او جای جواد نکونام را گرفت. البته این روزها شایعاتی درباره حضور جواد روی نیمکت تیمملی شنیده میشود.
بله، من هم شنیدهام و امیدوارم آقاجواد به تیمملی برگردد. دوست دارم او مربی تیمملی شود. به کروش هم گفتم حضورش به ما کمک زیادی میکند. امیدوارم آقاجواد به تیمملی برگردد.
خودت هم آدم شوخی هستی؟
نظر تو چیست؟
به نظر من هم شوخ هستی و هم جدی.
بله، همه چیز به وقتش.
ولی در بازی دوستانه با کره در تهران وقتی از زمین بازی تعویض شدی، خیلی عصبی بودی.
بله، درست است. خیلی عصبی بودم. راستش از دست خودم ناراحت بودم چون نتوانستم در بازی باشم و بازی مورد علاقهام را انجام دهم.
فقط از خودت ناراحت بودی؟
بله، پس باید از کی ناراحت باشم؟
گاهی خیلی هم آرام نیستی و باید از تو دوری کنیم!
(خنده) وقتی آدم یک بازی خوب نیست، ناراحت میشود. وقتی نمیتوانی کاری را که میخواهی در زمین انجام بدهی و به قول معروف بازیات درنمیآید، اعصابت خرد میشود ولی من همیشه میگویم این فوتبال است. هم برد دارد و هم باخت. بعضی وقتها خوب بازی میکنی و به قول معروف بعضی وقتها افتضاح هستی.
برگردیم به سؤال اول. ترافیک تهران تو را اذیت نمیکند؟ اصلاً در اینجا زندگی کردهای؟
نه، من که در تهران زندگی نکردهام ولی اینطور نبوده که ترافیک ندیده باشم. من در جاهای مختلف دنیا ترافیک دیدهام اما وقتی به تهران میآیم، زیاد در ترافیک گیر نمیکنم چون رفتوآمد زیادی ندارم. فقط برای اردوها به تهران میآیم. شبها هم که کنار خانواده و فامیل هستم، خیابانها زیاد شلوغ نیست.
قبل از اینکه به تیمملی بیایی، چه زمانی به تهران آمده بودی؟
خیلی وقت پیش. وقتی بچه بودم.
برج میلاد را از نزدیک دیدهای؟
نه، فقط عکسهایش را دیدهام.
امروز میخواهیم به برج میلاد برویم. در تهران دوست داری معمولاً به کجا بروی؟
خب راستش زیاد مهم نیست کجا بروم. دوست دارم کنار خانواده باشم. این از همه چیز جالبتر است. حالا چه بیرون از خانه باشم و چه داخل خانه. فقط دوست دارم در تهران باشم و از بودن در اینجا لذت ببرم.
البته تو خیلی محبوبیت داری. طرفدارانت زیاد هستند. وقتی با خانواده بیرون میروی و هواداران سراغت میآیند و مدام مجبوری عکس بگیری و امضا بدهی، اذیت نمیشوی؟ البته ما دیدهایم که همیشه لبخند میزنی.
این اصلاً برای من مشکلی نیست. چطوری بگویم، ما یک شغلی داریم که همه به آن علاقه دارند. هدف اصلی ما در فوتبال خوشحال کردن هواداران است. وقتی آنها خوشحال میشوند ما انرژی میگیریم. موقعی که بازی داریم از ما خیلی حمایت میکنند. پس من باید شغلم را درست انجام بدهم. هر وقت مردم خواستند و کارم داشتند، باید در خدمتشان باشم. من و دیگر فوتبالیستها.
خبرنگاران چطور؟
(خنده) فرقی ندارد. الان هم که با شما هستم.
قبول داری زندگیات ناگهان خیلی عوض شد؟ به قول معروف ره صد ساله را یک شبه رفتی. تا چند سال پیش هواداران ایرانی تو را نمیشناختند اما آمدی و تبدیل به یکی از محبوبترین فوتبالیستهای ایرانی شدی.
بله، از لحاظ فوتبالی عوض شد ولی زندگیام عوض نشده است. در زندگی من هیچ چیز تغییر نکرده است. مردم ایران هر جای دنیا که من را میبینند میشناسند. با هم خوش و بش میکنیم و حرف میزنیم. این در زندگی من چیز جدیدی است ولی خود زندگیام تغییر نکرده است.
ارتباط با دوستان قدیمیات، رفت و آمدها...
بله، همه چیز سر جایش است. چیزی در زندگی من فرق نکرده است فقط دوستانم خیلی زیاد شدهاند. مثل هواداران عزیر ایرانی.
زندگی تو عوض نشده است ولی این درباره خیلی از بازیکنان ایرانی صدق نمیکند. شاید نقطه ضعفی که دارند همین است. وقتی گل میزنند و معروف میشوند، به همان اندازه عوض میشوند. ما باید به این بازیکنان حق بدهیم؟ با توجه به اینکه خودت تجربهاش را داشتی، پاسخ ما را بده.
به نظرم بستگی به خود آدمها دارد. بستگی به رفتار و تربیتی که دارند. چه محبوب باشی و معروف، چه کسی تو را نشناسد و چه یک کارگر بازار باشی، نباید فرقی داشته باشد. ببین من اینطوری بزرگ شدهام و این طوری فکر میکنم. یاد گرفتهام که کمتر یا بیشتر از یک آدم نیستم. باید به همه احترام بگذارم، حتی اگر پایینترین مقام را داشته باشد. حالا اگر کسی در زمین و بیرون از زمین فوتبال به من احترام بگذارد که دیگر عالی است.
تو در لیگهای خوبی بازی کردهای.
بله درست است.
نمیدانیم، میتوانیم این تفاوت را به نوعی تفاوت ایران با فوتبال اروپا قلمداد کنیم؟
(مکث میکند).
البته تو گفتی که این به تربیت خانوادگی هم بستگی دارد.
ببین هر دو حرف درست است. نمیتوان گفت فقط یک دلیل دارد. یعنی به قول معروف فقط یک نکته نیست. ببین به تربیت و فرهنگ آدمها هم بستگی دارد. اگر در بچگی این چیزها را به شما یاد داده باشند، در زندگیات همیشه انجام میدهی. وقتی وارد فوتبال میشوی دوباره این رفتارهای خوب را ادامه میدهی. حالا مهم نیست، شاید اصلاً خارج از فوتبال باشی. به نظر من باید در زندگی همیشه چنین رفتاری داشته باشی.
درسی که تو به خیلیها دادی این بود که وقتی آمدی، بعضیها علیهات موضع گرفتند و حرفهایی زدند که واقعاً عجیب بود ولی وقتی برنده شدی، سکوت کردی و تنها گفتی من مخلص همه منتقدانم هستم. آن زمان بهترین موقعیت بود که جوابشان را بدهی. شاید هرکس دیگری جای تو بود این کار را میکرد ولی تو این کار را نکردی. این رفتار برای ما عجیب بود.
یک چیز جالب بگویم بدانید. روزهایی که تازه آمده بودم و این صحبتها میشد... اولاً بگویم هرکس یک نظری دارد. فوتبال برای یک نفر نیست، برای همه است. هرکس میتواند نظرش را بگوید و ما باید به آن احترام بگذاریم ولی روزهایی که این حرفها زده میشد، من اصلاً چیزی نشنیدم و ندیدم چون زیاد اهل دیدن برنامهها نیستم. اصلاً تمرکزم روی حرفهای بیرون از زمین نبود. روزهایی هم که موفق بودم دوباره به این چیزها گوش نمیدادم. برای موفقیت یک بازیکن، اول همه چیز بستگی به خودش دارد و بعد تیمی که در آن بازی میکند. یعنی باید ببینی دور و بریهایت چه کسانی هستند. چه خوب باشی و چه بد، خیلیها نظرشان را میدهند پس بهتر است کاری را که صلاح میبینی درست است انجام بدهی. من همیشه در زمین تلاش میکنم کاری را که میتوانم انجام دهم.
کروش هم دقیقاً رفتاری شبیه رفتار تو دارد. بعد از شکست مقابل ازبکستان در تهران خیلیها گفتند او مربی نیست و باید برود. سکوت کرد و به مبارزهاش ادامه داد. روزی هم که برد، وقتی به او گفتیم شاید الان وقت جواب دادن باشد حتی از منتقدانش عذرخواهی کرد و گفت الان وقت همکاری و پیشرفت است.
همین رفتار درست است.
چه کار کنیم این رفتار جا بیفتد؟
ببین هر جای دنیا که باشی این رفتار وجود دارد. فوتبال یک شغل خاص است. وقتی نتیجه نگیری اول مربی مقصر است و بعد بازیکنان. در ایران خیلی زود انتقاد میشود برای همین باید کاری را که فکر میکنی درست است، انجام بدهی. مربی باید بهترین کار و بهترین سیستمی را که فکر میکند درست است، در زمین پیاده کند و به کسی کاری نداشته باشد. اگر کسی دخالت نکند مربی راحت میتواند کارش را ادامه دهد. ما هم در زمین 90 دقیقه بجنگیم تا وقتی از زمین بیرون رفتیم بگوییم این نهایت کاری بود که از دستم برمیآمد. نتیجه مهم نیست. برد و باخت در فوتبال وجود دارد. شما باید فکرت این باشد که تلاش میکنی، حالا آخرش هر اتفاقی افتاد، افتاد.
تا به حال شده در زمین اینقدر خسته باشی که بگویی کاش زود بازی تمام شود؟
بله، بازیهایی که جلو هستیم.
منظورمان تنفر داشتن از یک بازی است.
ببین بعضی بازیها هست که دوست داری زود تمام شود. من معمولاً وقتی جلو هستیم این حرف را میزنم و میگویم کاش بازی زود تمام شود ولی در بازی با کرهجنوبی خیلی دعا میکردم که بازی زود تمام شود.
(خیابانهای اطراف را به رضا نشان میدهیم تا یک سؤال بپرسیم) این خیابانها را میبینی؟ شب بازی ایران و کرهجنوبی تمام این خیابانها قفل بود. مردم شادی میکردند و باورشان نمیشد به جامجهانی رفتهایم. از این جوّ خبر داشتی؟
من یک چیزهایی شنیدم. ببین هر جای دنیا که میروم، وقتی با ایرانیها حرف میزنم یک خاطره شیرین از لحظه گل و بعد از بازی، برایم تعریف میکنند. میگویند که پس از بازی چه داستانهایی داشتند، کجا بودند و کجاها رفتند. مثل همین حرفی که شما میگویید. اینکه این خیابانها شلوغ بود. من در سوئد که با ایرانیها حرف میزدم همین حرفها را میزدند، یا در استرالیا. هر کدام یک خاطره شیرین از گل من داشتند. میگفتند که کجاها بودند. هرکس برای من داستان خودش را تعریف میکند و خاطره خودشان را دارند. این برای من خیلی شیرین است.
از نظر ما آن گل، یک گل نبود. تو با گلی که زدی یک ملت را در این جنگ برنده کردی. میخواهم به تو بگویم که این گل برای ما بسیار باارزشتر از یک گل شد. خودت شاید بعدها ارزشش را بفهمی.
همیشه گل زدن خوب است. من لذت میبردم. یعنی وقتی شما در زمین گل میزنی یک حس خاصی دارد ولی راستش را بگویم من وقتی گل زدم چیز زیادی نمیدانستم. گفتم این هم یک گل است مثل گلهای دیگر ولی راستش این حرفها را میشنوم و داستانهایی که مردم میگویند، تازه دارم میفهمم که آن گل با بقیه گلها چه فرقی داشت. چون فکر میکنم در بازی با قطر هم گل حساسی زدم. اگر آن بازی را نمیبردیم، بازی با کره تشریفاتی میشد.
لحظهای که آن گل را زدی، یادت هست؟
من وقتی گل را زدم هیچی متوجه نشدم. فقط شادی کردم. مثل گلهای دیگر بود ولی حالا تازه دارم میفهمم آن گل چه بود...
سوم
در این لحظه به ورودی برج میلاد میرسیم. دوربین خاموش میشود. نگهبانی که جلوی در ورودی ایستاده، به محض دیدن رضا قوچاننژاد میگوید: «آقارضا به من اجازه میدهی یک عکس یادگاری با تو بگیرم؟» که رضا هم سریعاً پاسخ مثبت میدهد و از اینجا قصه ورود ما به برج آغاز میشود. اول کار هرکس کار خودش را میکند، ما عکسهایمان را میگیریم و تک و توک آدمهایی که آنجا هستند، کار خودشان را میکنند اما رفته رفته سر و کله طرفداران رضا پیدا میشود. یکی از کارکنان برج میگوید: «من سرم در کارم بود که بچهها گفتند قوچاننژاد آمده است. حالا آمدیم که او را از نزدیک ببینیم. در عرض چند دقیقه رضا مجبور میشود نزدیک به 30، 40 عکس یادگاری بگیرد و در این لحظات گپ کوچکی میزنیم.
رضا تجربه اولت در برج میلاد چطور بود؟
خیلی خوب بود ولی به من قول ناهار برج را داده بودی! چی شد؟! (خنده)
مهمان ما.
نه بابا شوخی کردیم. من دلم ساندویچ میخواهد!
یک نکتهای. الان خیلی از مردم به تو نگاه میکنند. حالا بعضیها جلو آمدند و عکس گرفتند. تو خودت این نگاهها را احساس میکنی.
ببین من الان تمرکزم روی شما دوتاست (خبرنگار و عکاس خبرورزشی) سعی میکنم تمرکزم را روی شما حفظ کنم! (خنده)
در زمین فوتبال هم همینطوری هستی، درست است؟
معلوم است. در زمین من اصلاً صدایی نمیشنوم جز صدای همبازیهایم. بازیکن در زمین باید فقط تمرکزش روی بازی باشد. من که اصلاً حواسم به دوروبر نیست.
در بازی با کره چطور؟
آنجا که صدای ایرانیها را میشنیدم.
(در این لحظات دوباره هوادارانی سراغ رضا میآیند. یکی از آنها میگوید گل به کرهجنوبیاش را هیچگاه فراموش نمیکند. او با حرارت یکی از آن خاطرات را برای رضا تعریف میکند: «من در مشهد بودم. رفته بودم زیارت. در حرم دعا کردم که تیمملی برنده شود. وقتی گل را زدی من را دیوانه کردی. نمیتوانم بگویم در مشهد چه خبر بود. مردم همه خوشحال...» در این لحظه پسر کوچکی که نزدیک به 10 سالش است سراغ رضا میآید. وقتی عکس میگیرد از او میپرسیم کدام گل رضا را دوست داری؟ مکثی میکند و میگوید: «گل به ژاپن» (همان گل به کرهجنوبی).
عکاس برج که نزدیک ماست، میگوید: «عجب موقع خوبی آقارضا را آوردید» که رضا میپرسد چرا؟ او هم پاسخ میدهد: «چون اگر شب میآمدی روی پاهایت راه نمیرفتی. مردم تو را دست به دست میچرخاندند!» رضا در این لحظه لبخندی میزند و ما آرام آرام به لحظات پایانی عکاسی در کنار برج میرسیم.
رضا، برج مورد پسند واقع شد؟
(خنده) خیلی قشنگ است.
البته تو برجهای بهتر از این دیدهای.
نه برج میلاد هم خیلی قشنگ است. فقط اجازه چتربازی نمیدهند؟ چون من برجهایی دیدهام که به مردم اجازه میدهند با چتر از بالایش بپرند.
نه اینجا چنین اجازهای نمیدهند. رضا اینکه کودکان هم تورا میشناسند چه حسی دارد؟
خب حس خوبی است. این وظیفه ما را سنگینتر میکند. یعنی باید در آینده آمادهتر از این باشیم.
رضا فکر میکنی اگر به ایران بیایی، دوست داری در چه تیمی بازی کنی؟
فعلاً که در خارج از ایران بازی کنم ولی اگر بیایم میروم ابومسلم.
واقعاً چرا فوتبال مشهد موفق نمیشود؟
چون باید یک نفر باشد که این فوتبال را به خوبی ساپورت کند. این هم کار آسانی نیست. مردم در مشهد به فوتبال علاقه زیادی دارند ولی کار کردن در آنجا سخت است. قابل مقایسه با تهران نیست.
(آخرین دسته از طرفداران رضا میآیند و عکس میگیرند تا قصه ما در کنار برج به پایان برسد و راهی رستورانی در طبقه همکف برج شویم تا ناهار در کنار هم باشیم).
چهارم
بعد از صرف ناهار، در مسیر رسیدن به روزنامه خبرورزشی. رضا قوچاننژاد از ناهار راضی است و این شروعی میشود برای گپ فان ما.
رضا ناهار چطور بود؟
عالی. واقعاً خوشمزه بود.
به ساندویچ ایرانی علاقه زیادی داری.
بله، کلاً استثنایی است. این ساندویچی که الان خوردیم همه چیز داشت. از سالاد بگیرید تا کالباس و جوجه و همه چیز. خیلی خوشمزه بود. با سس قرمز هم لذت زیادی داشت.
این ماجرای علاقه تو به سس قرمز چیست؟ اخیراً هم عکسی با این سسهای قدیمی در فضای مجازی گذاشتی.
بله، من در بچگی عاشق این سسها بودم. وقتی به مشهد رفتم خانوادهام یکی از این سسها را به عنوان هدیه برای من آوردند. ببین در دنیا مثل پیتزای ایرانی هم پیدا نمیشود، باور میکنید؟ میگویند پیتزا فقط پیتزای ایتالیایی ولی واقعاً پیتزای ایرانی خوشمزهترین است.
از بین غذاهای ایرانی چه غذایی را دوست داری؟
هیچی آبگوشت نمیشود.
با دوغ میخوری و بعدش هم که میخوابی.
(خنده) من آبگوشت را با نوشابه میخورم. ببین میتوانم هر روز آبگوشت بخورم.
کله پاچه چطور؟ اهلش هستی؟
خیلی وقت است که کله پاچه نخوردهام. بچه بودم خوردم ولی بین غذاهای ایرانی آبگوشت و استانبولی واقعاً عالی است. این دو تا غذای مورد علاقهام هستند.
آشپزی بلدی؟
اصلاً.
اتفاقاً تو که مدام شهر عوض میکنی باید آشپزی بلد باشی.
من اصلاً استعداد آشپزی ندارم.
در گلزنی استعداد داری؟
در فوتبال یک کارهایی میکنم ولی برای غذا خوردن بیشتر بیرون از خانه و در رستوران هستم. اینطوری راحتتر است. ولی اگر آبگوشت و استانبولی یاد بگیرم هر روز درست میکنم.
در اروپا غذای چه کشورهایی خوب است؟
من ایتالیا و فرانسه را به دیگر جاها ترجیح میدهم.
پس به شکمت خوب میرسی.
(خنده) باید خوب برسیم!
در تیمملی چه کسی بیشتر از همه غذا میخورد؟
اگر اسمش را بگویم ناراحت میشود پس بهتر است نگویم.
تو هم با او رقابت میکنی؟
نه بابا. من خوب به خودم میرسم ولی زیاد غذا نمیخورم. من دوست دارم از غذا خوردن لذت ببرم.
برای همه دستپخت مادر از همه چیز بهتر است.
آفرین، عجب حرفی زدی.
ولی تو که در خانه نیستی.
(آهی میکشد) ولی با اسکایپ به مادر زنگ میزنم و میگویم چی میخوری؟ بگذار نگاه کنم.
پنجم
از بخش فان مصاحبه خارج میشویم تا دوباره به سؤالهای جدی برسیم. چند بازیکن تیمملی در محفلی دوستانه برایمان تعریف میکردند که رضا قوچاننژاد در روزهای اول اخمو بود و با چند تکل بد، یخش را آب کردند. بحث را از همین جا با رضا، از سر میگیریم...
رضا روز اول تمرین گویا خیلی اخمو بودی و بچهها فکر میکردند آدم مغروری هستی.
اتفاقاً هرکس با من آشنا میشود فکر میکند اخمو هستم. فکر میکنند من آدمی هستم که خودم را میگیرم ولی وقتی شما تازه وارد یک جمع میشوید باید اول اطرافتان را نگاه کنید. نه اینکه خجالتی باشم اما باید ببینم که دوروبریها چطور هستند. من آن زمان تازه به تیمملی آمده بودم. هدفم این بود که تلاش کنم و کارم را انجام بدهم. دوست داشتم خودم را در زمین نشان بدهم. بیرون از زمین رابطه خاصی با بچهها نداشتم. از خود آقاجواد (نکونام) بپرسید که وقتی با من آشنا شدند گفتند که تو اصلاً مغرور نیستی.
ظاهراً بچهها چند بار هم تو را زدند.
راستش را بخواهی خودم این را شنیدهام. چند باری میخواستند در تمرین من را بزنند چون فکر میکردند من مغرورم ولی واقعاً اینطوری نبود. میگفتند اخمو هستم. راستش اوایل یک مقدار غریبه بودم و تا جا بیفتم زمان برد.
اولین نفر با چه کسی دوست شدی؟
اشکان دژاگه هم آن موقع تازه آمده بود. چند اردو پیش از من دعوت شده بود. خیلی زود با اشکان رفیق شدم ولی الان با همه بچهها دوست و رفیق هستم.
کارلوس کروش نقش مهمی در حضور تو در تیمملی داشت. آیا پیش از اینکه بیایی، حرفهای خاصی درباره جوّ تیمملی یا جوّی که در ایران وجود دارد، شنیده بودی؟
من یکسری چیزها شنیده بودم ولی دوست داشتم بیایم. قبل از اینکه با کروش حرف بزنم، بعضی از دوروبریهایم چیزهای منفی درباره فوتبال ایران یا کشورمان میگفتند. بعد که کروش آمد و مدتی با هم در تماس بودیم، او از بازیام خوشش آمد. یک روز سؤال کرد که دوست داری برای تیمملی ایران بازی کنی که من گفتم برایم افتخار است، همین امروز دوست دارم برای تیمملی بازی کنم. وقتی آمدم ایران دیدم داستانهایی که برایم تعریف کردند، اینطور نیست. وضعیت تیمملی و اجتماعی ایران آن شکلی نیست که بعضیها فکر میکنند و یا بد میگویند. با چشم خودم دیدم که همه چیز برعکس است. از روز اول خیلی خوش گذشت و من زود راه افتادم. دو سه ماه اول کمی سخت بود، مخصوصاً روزهایی که اجازه نداشتم برای تیمملی بازی کنم.
کروش هم در مصاحبهای گفت بعضیها دوست نداشتند تو برای تیمملی بازی کنی.
من چند سفر همراه تیمملی بودم و بازی نکردم. در سفر لبنان، مجارستان و یک سفر هم به تهران. چند جای دیگر هم بود که بازی نکردم. دو، سه ماه طول کشید تا مشکلم حل شود. به اردو میآمدم ولی اجازه بازی نداشتم. سختیهایی بود که گذشت و تمام شد.
اولین گل ملیات را یادت هست؟
به لبنان بود. در ورزشگاه آزادی. مقدماتی جام ملتها. بازی را 5 بر صفر بردیم. دو گل من زدم؛ سه گل هم آقاجواد.
آمار گلزنیهایت در برههای خیرهکننده بود. اصلاً دنبال آمار و این جور چیزها هستی؟
به آمار توجه دارم ولی برایم خیلی مهم نیست. فقط دوست دارم تعداد بازیها و گلهای ملیام زیاد باشد.
دایی 120 گل ملی دارد...
او که خیلی گل زده است.
فکر میکنی یک روز بتوانی به این رکورد برسی؟
نه بابا، غیرممکن است. رسیدن به رکورد دنیا خیلی سخت است.
در دنیا هم فعلاً کسی نیست رکورد او را بزند.
تا الان هم اتفاق نیفتاده است. غیر از دایی کسی نزدیک به این رکورد هم نشده است. کلاً یک رکورد استثنایی است. کسی هم نمیتواند آن را بشکند.
اتفاقاً علی دایی همیشه دید مثبتی به تو دارد.
مثلاً چه چیزهایی میگوید؟
چند باری درباره آن گل به کرهات حرف زد. او معتقد است تو مهاجم موقعیتشناس و تیزهوشی هستی.
افتخار میکنم که یکی مثل علی دایی از من تعریف کرده است.
هیچ میدانستی در دوران حضور در پرسپولیس دوست داشت تو را به این تیم ببرد؟
واقعاً؟ من نمیدانستم.
اگر در پرسپولیس میماند شاید با خودت حرف میزد.
اتفاقاً یک ماه قبل ایشان را در بازی با تیم دوستانه 98 در مشهد دیدم. بعد از سالها ایشان را از نزدیک دیدم.
صحبت خاصی داشتید؟
در حد سلام و علیک و احوالپرسی. برای خودم خیلی جالب بود که توانستم دایی را از نزدیک ببینم. قبل از این فقط دایی را در تلویزیون دیده بودم. بازیهایش را تماشا میکردم ولی او را از نزدیک دیدم و برایم افتخار بود.
میگویند در همان مسابقه رهبریفرد و هاشمینسب که سفت بازی میکنند، سراغ تو هم آمدند.
ببین بعضیها عادت دارند سفت بازی کردند. باید همانطور که دوست دارند بازی کنند اما آنطور نبود که من را بزنند.
کدام گل ملیات را بیش از همه دوست داری؟
خب حساسترین گلی که زدم همان گل به کرهجنوبی بود.
دو گل مهم هم زدی که تحتالشعاع این گل قرار گرفتند. گل بازی با قطر و همینطور مقابل عراق در جام ملتها که البته بازی را باختیم.
درست است. من چند گل حساس دیگر هم زدهام ولی از همه حساستر همان گل به کره بود. به نظر من گل، گل است. هر گل هم شادی خاص خودش را دارد ولی گل بازی با عراق هم خیلی حساس بود ولی متأسفانه سوخت چون اوت شدیم. آن بازی برای ما دردناک بود. حق ما بیشتر از این بود. بدشانسی سراغمان آمد، داور هم آنطوری عمل کرد و بازی را باختیم.
تک مضرابها
بعد از گلی که به قطر در مقدماتی جامجهانی زدم، شادیام دلیل داشت. به سمت دوربین رفتم و گلم را به دوستم تقدیم کردم. آن شب، شب عروسیاش بود و میخواستم این گل هدیه من به او باشد.
فعلاً قصدی برای بازگشت به ایران ندارم. در آخرین سالهای بازیگریام به ایران میآیم.
در 7 بازی الکویت 8 گل زدم اما رفتند و بازیکن جدیدی جای من گرفتند. این بازیکن که اصلاً برایشان بازی نکرد. از آنطرف بعد از پایان فصل همچنان بهترین گلزن الکویت بودم.
نمیدانم دقیقاً چند گل ملی زدهام. فکر کنم بین 12 تا 15 تا. امیدوارم همیشه برای تیمملی گل بزنم چون دوست دارم مردم را خوشحال کنم.
متافوتبال - شریه «تیمپو» کلمبیا نوشت که انتخاب کارلوس کیروش به عنوان سرمربی تیم ملی این کشور قطعی است و او فردا (پنجشنبه) رسماً به عنوان جانشین قطعی خوسه پکرمن معرفی خواهد شد.
متافوتبال - در این گزارش به معرفی چند مربی شناختهشده و بیکار حال حاضر دنیا با رنجهای سنی متفاوت و با تفکرات گوناگون پرداختهایم. کسانی که قیمت معقولی دارند و میتوان به حضورشان در تیمملی ایران خوشبین بود.
متافوتبال - بعد از 7 سال و 9 ماه کارلوس کیروش برای همیشه از ایران رفت تا فدراسیون فوتبال دنبال گزینه جدیدی برای جانشینی او باشد
متافوتبال - تيم ملي ايران بعد از پيروزي برابر عمان حالا خودش را آماده مي كند تا در مرحله يك چهارم نهايي مقابل چين به ميدان برود