مصاحبه روز | مسعود حسن‌زاده: 10 روز با کی‌روش کار کردم اندازه 10 سال یاد گرفتم / استقلال قدر مرا ندانست و در این تیم سوختم/ قلعه‌نویی به عنوان مهاجم چهارم روی من حساب کرده بود!


پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳ ۱ ۳۳۵
متافوتبال - فوتبال ایران جای بازیکنانی مانند مسعود حسن‌‌زاده است. بازیکنانی که آینده‌ساز هستند. اگرچه ما با لغت آینده‌ساز‌ان بازی‌ها کردیم و میلیون‌ها حسن‌‌زاده را در راه کج‌فهمی‌های خود سوزاندیم. با همه این بی‌تدبیری‌ها اما در دریای استعداد فوتبال ایران، مسعود حسن‌زاده‌ها هنوز کشف می‌شوند

به گزارش متافوتبال، فوتبال ایران جای بازیکنانی مانند مسعود حسن‌‌زاده است. بازیکنانی که آینده‌ساز هستند. اگرچه ما با لغت آینده‌ساز‌ان بازی‌ها کردیم و میلیون‌ها حسن‌‌زاده را در راه کج‌فهمی‌های خود سوزاندیم. با همه این بی‌تدبیری‌ها اما در دریای استعداد فوتبال ایران، مسعود حسن‌زاده‌ها هنوز کشف می‌شوند. بازیکنانی که قدرت استفاده از هر دو پای خود را دارند. مهاجمانی که دونده‌اند و جنگنده. حسن‌‌زاده با این بدن مناسب، هم در دوندگی بی‌امان اثر خودش را می‌گذارد و هم شم بالای گلزنی‌‌اش باعث می‌شود تا هر تیمی از وجودش مستفیض شود. این روزها مسعود حسن‌‌زاده را به عنوان جوان اول تیم ذوب‌آهن می‌شناسیم. از او بعدها بیشتر خواهیم شنید، حتی در تیم‌ملی ایران.  گفت‌وگوی مهاجم اول ذوب‌آهن با خبرورزشی را بخوانید:

از آغاز فوتبالت شروع کنیم. کی، کجا و با چه تیمی؟
فوتبال را از تیمی در جنوب شهر تهران آغاز کردم. تیم شهید ایزدپناه که به نظرم سرآغاز خوبی بود برای یک سری از استعدادهای گمنام فوتبال پایتخت آن‌هم از نوع بی‌بضاعت و کم‌درآمد. 13سالم بود که در خدمت آقایان محمد اللهیاری و تعادل‌خواه فوتبالم را شروع کردم، مربیانی که خیلی به پیشرفت فوتبال من کمک کردند.

در کدام رده بازی می‌کردی؟
دسته یک باشگاه‌های تهران بودیم. بازی‌ها در 4 گروه 7تیمی برگزار می‌شد که یادم هست در 4 بازی اول 5 گل زدم و دعوت شدم دعوت اردوی تیم‌ملی زیر 13 سال. متأسفانه شب قبل از اردو تب و لرز شدیدی گرفتم و بدنم افت کرد اما با این حال به اردو رفتم و زیر نظر آقای بیداریان و همکارانش بد هم کار نکردم اما خب خط خوردم.

بعد از خط خوردن از اردوی تیم‌ملی ‌چه شد؟
به دلیل مشکلات خانوادگی نتوانستم به مدت دو سال فوتبال بازی کنم اما چون عشق به فوتبال داشتم برگشتم و از جوانان ایزدپناه رفتم جوانان استقلال. با آقای آرش لب‌جویی کار کردم و قهرمان تهران هم شدیم اما برخلاف تیم، من شرایط خوبی نداشتم چون زیاد به من اهمیت داده نمی‌شد با اینکه بد کار نمی‌کردم و در 10 بازی که فرصت حضور در میدان را پیدا کردم 7 گل زدم.

چرا بازی به تو نمی‌رسید؟
به خاطر هم‌پستی‌های خوبی که داشتم. همه می‌رفتند تیم بزرگسالان استقلال تمرین می‌کردند از محبوب‌مجاز بگیر تا همین یعقوب کریمی، احسان پیرهادی و... تیم خیلی خوبی داشتیم؛ فردین عابدینی، ایمان صادقی، توحید غلامی و... همه و همه در تیم ما بودند. قهرمان شدیم آن‌هم با اقتدار حتی در فینال هم 3-1 یا 4-1 توانستیم رقیب‌مان را ببریم که در فینال به من بازی نرسید و از همان جا تصمیم گرفتم بروم جایی که بتوانم بازی کنم و پیشرفت کنم. البته اعتراف می‌کنم همه آنهایی که جلوتر از من بازی می‌کردند حق‌شان بود بازی کنند و در حق من اجحافی نشده بود.

اما استقلال تیم کوچکی نبود و هر کس آرزوی پوشیدن پیراهنش را در همین رده‌های پایه دارد.
بله قبول دارم اما شرایط من خیلی حساس بود. در آن مقطع من هر چقدر تلاش می‌کردم تا خودم را به کادرفنی ثابت کنم نمی‌شد چون بازیکنانی در تیم ما بودند که حق‌شان بود فیکس باشند اما خب من هم چیزی از آنها کم نداشتم. من نه می‌توانستم به تمرین بزرگسالان بروم و نه برای امیدها بازی کنم. با توجه به اینکه سنم هم بالا رفته بود و بازیکن امید محسوب می‌شدم آقای لب‌جویی با من تماس گرفت و گفت بیا برای امیدهای استقلال قرارداد ببند اما من تصمیم گرفتم نروم به همین خاطر به پیشنهاد علی کولیوند پاسخ مثبت دادم و از استقلال رفتم داماش تهران. تیم خوبی داشتیم و برای اولین سال بود که هزینه کرده بودند. طرز صحبت و برخوردشان واقعاً خیلی خوب بود به خصوص برخوردی که مرحوم معتمدی با من داشت.

آن سال هم خوب گل زدی؟
بله، همه بازی‌ها را بازی کردم و 15 گل زدم اما آقای گل نشدم. با داماش به جمع 8 تیم صعود کردیم اما در این مرحله به استیل‌آذین باختیم و حذف شدیم. سال بعد با داماش آقای گل تهران شدم و حتی لوح تقدیر از آقای عابدینی گرفتم اما چون نگاهی به هم‌سن‌های من برای بزرگسالان نبود و ما باید خودمان را در همان حد امید‌ها نشان می‌دادیم بار دیگر به فکر تغییر افتادم. من خیلی به علی کولیوند و مرحوم معتمدی در تیم داماش مدیونم اما چون انگیزه‌‌هایم خیلی پایین آمده بود و در داماش هم آینده‌ای برای خودم تصور نمی‌کردم خیلی از نظر روحی لطمه خورده بودم.

با این تفاسیر می‌توان گفت استقلال قدر بازیکنی مثل تو را ندانست؟
فکر می‌کنم این تعبیر خوبی باشد چون من الان به جای این همه رفت‌وآمد به تیم‌های مختلف می‌توانستم در تیم محبوبم بازی کنم و تنها نیاز به کمی حمایت و اعتماد داشتم اما استقلال نه تنها در حق من بلکه در حق خیلی از استعدادهای آکادمی خود ناسپاسی کرد و قدرمان را ندانست. آن سالی که من در جوانان استقلال بودم آقای لب‌جویی چند بار کمک‌های خود را عوض کرد که با هر کدام‌شان صحبت کنی به شما می‌گویند که حق مسعود حسن‌‌زاده بود تمام بازی‌ها را فیکس بازی کند. تمام ایرادهای فنی را می‌پرسیدم و خودم را اصلاح می‌کردم اما باز هم نگاهی به من نمی‌شد.

به راحتی از استقلال جدا شدی؟
راحت هم نبود چون آن سال 700 هزار تومان از قرارداد مالی‌ام را بخشیدم. به صلاحدید آقای لب‌‌جویی 500 هزار تومان هم به باشگاه برای رضایت‌نامه پرداخت کردم در حالی که من آن سال کلاً سر جمع 200 تا 300 هزار تومان از باشگاه پول نگرفته بودم. یک میلیون و 200 هزار تومان از جیبم دادم تا با دلخوری و ناراحتی از استقلال جدا شوم. خیلی با من بد رفتار کردند، روز آخر حتی از درب باشگاه در سعادت‌آباد هم اجازه ندادند داخل شوم و چند ساعتی در کوچه برای خودم قدم می‌زدم تا بالاخره رضایتنامه‌ام صادر شود. بغضی گلویم را گرفته بود که اگر خجالت نمی‌کشیدم می‌نشستم و گریه می‌کردم.

پس تو هم به عاقبت تعداد زیادی از استعدادهایی دچار شدی که از استقلال رفتند و حالا باشگاه برای‌شان باید میلیارد، میلیارد هزینه کند تا برگردند؟
در این سال‌ها امثال من در آکادمی استقلال کم نبودند که با چنین وضعیتی روبه‌رو شدند. از یعقوب کریمی بگیر که امسال با کلی پول به صورت قرضی از سپاهان به استقلال برگشت تا آرش افشین و...

همان روز که آن رفتارها جلوی در باشگاه استقلال با تو شد چه حال و هوایی داشتی؟
اشک در چشمانم جمع شده بود چون نمی‌دانستم باید چه کار کنم. همین الان هم یاد آن روز می‌افتم بغض می‌کنم چون واقعاً انتظار آن رفتارها را نداشتم. نمی‌دانستم کجا بروم، با چه کسی صحبت کنم، چه تصمیمی بگیرم و... گفتم بروم و فوتبال را برای همیشه کنار بگذارم.

جدی به فکر کنار گذاشتن فوتبال افتادی؟
بله تصمیمم جدی بود اما وقتی سوار تاکسی شدم با خودم فکر کردم و گفتم دیگر برنمی‌گردم و پشت سرم را نمی‌بینم و تنها رو به جلو نگاه می‌کنم. استقلال را در فکر و ذهنم کشتم تا شروع دوباره‌ای داشته باشم. به همین خاطر رفتم داماش و دو سالی آن جا بودم که یک سال آقای گل هم شدم.

بعد از داماش کجا رفتی؟
با حسین فرکی صحبت کردم و گفتم می‌خواهم با تیم بزرگسالان تمرین کنم. به من گفت با نفت قرارداد ببند و در کنار تیم امید با بزرگسالان هم تمرین کن. اکثر بازی‌های امید را بازی کردم و با بزرگسالان هم تمرین کردم اما از شانس بد من تیم در کورس کسب سهمیه آسیا قرار گرفت و حاجی‌فرکی دیگر فرصت نکرد به من و امثال من بها بدهد. تجربه خوبی بود و از تیم نفت به مینی‌کمپ تیم‌ملی توسط کروش دعوت شدم.

در این مینی‌کمپ چه کسانی بودند؟
خیلی‌ها بودند. کریم انصاری‌فرد، احسان حاج‌صفی و... هم بودند اما از شانس بد من این مینی‌کمپ بعد از یک روز تعطیل شد.

چرا در نفت ماندگار نشدی؟
اتفاقاً آقای فرکی با من صحبت کرد که فصل بعد در تیم‌شان بمانم. من هم تصمیم گرفتم در نفت بمانم اما در روزهای آخر به یک‌باره حاجی‌فرکی رفت فولاد و آقای ابراهیم‌‌زاده آمدند. خیلی خوب تمرین می‌کردم حتی آقایان میرشیبانی و علیپور از مسئولان باشگاه که الان هم هستند کاملاً رضایت داشتند چون در تمام بازی‌های دوستانه گل زدم و خوب کار کردم حتی در یک بازی دوستانه 3 گل در 40 دقیقه زدم ولی ابراهیم‌‌زاده گفت که نظری روی من ندارد. چون کسی را نداشتم حمایتم کند و پارتی هم در کار نبود مجبور شدم از نفت بروم. به نظرم نه گفتن آن روزهای منصور ابراهیم‌‌زاده باعث شد تا من در فوتبال پیشرفت کنم و به اینجا برسم.

چطور؟
با نه ابراهیم‌‌زاده تصمیم گرفتم بروم لیگ یک و برای مس رفسنجان بازی کنم زیر نظر بهمن فروتن که به شخصه اعتقاد دارم سخت‌گیر‌ترین مربی از لحاظ فنی و اخلاقی است که من تا امروز داشتم. کل سال ما روزانه دو جلسه تمرین می‌کردیم؛ فرقی هم نداشت روز قبل بازی باشد یا روز بعد بازی. خیلی سخت می‌گرفت و دوست داشت بازیکنانش نازک‌نارنجی نباشند. من هم نازک‌نارنجی اما با کمک‌های بهمن‌خان فروتن تغییر کردم و فوتبالم مردانه‌تر شد. البته علی سامره در تیم ما بود که مهاجم نوک بازی می‌کرد به همین خاطر فروتن از من به عنوان هافبک چپ استفاده می‌کرد. با این حال خوب بازی کردم و 5 پاس گل دادم.

رابطه‌ات با سامره چطور بود؟
با علی هم‌اتاقی بودم. خیلی چیزها به من یاد داد از طرز برخورد با طرفداران و بیرون زمین گرفته تا نوع فوتبالم. ذره‌ای از دلخوری‌هایم از استقلال با برخوردهای خوب علی سامره به عنوان نماد استقلالی‌ها کم شد چون علی یک استقلالی تمام‌عیار بود و از همه مهمتر الگوی من در دوران جوانی و نوجوانی. خیلی مشوق من بود. یک روزهایی می‌نشستم و بازی‌های سامره را نگاه می‌کردم تا از او الگو بگیرم اما حالا هم‌اتاقی‌‌اش شده بودم. از این لطف بزرگ‌تر نمی‌توانست نصیبم شود و علی سامره هم واقعاً در آن 6 ماه با انتقال تجربیاتش باعث شد من 10 سال پیشرفت کنم.

از مس رفسنجان هم جدا شدی و رفتی داماش گیلان؟
نیم‌فصل لیگ دسته اول بود که مرحوم معتمدی به من زنگ زد و گفت حاج‌آقا عابدینی تو را برای داماش زیر نظر دارد. بیا قراردادت را ببندد. مرحوم معتمدی یک مرد 60 ساله بود که به خاطر مشکلات شنوایی همواره با SMS با بازیکنان ارتباط برقرار می‌کرد. خیلی من را دوست داشت و دلش برایم می‌سوخت چون می‌دید توانایی دارم اما کسی را به عنوان حامی ندارم. به من گفت دوست داری در لیگ ‌برتر بازی کنی؟ شرایطش را پیدا کردی؟ به خودم نگاه کردم دیدم از 13 بازی نیم‌فصل اول دسته اول 11 بازی را فیکس بازی کردم. در یک پست غیرتخصصی 5 بار پاس گل دادم و آن دو بازی هم که بازی نکردم در اردوی تیم امید بودم. به او گفتم بله و رفتم داماش گیلان.

گویا در روزهای نخست حضورت در داماش هم سختی کشیدی؟
بچه تهران باشی و بخواهی در رشت فوتبال بازی کنی واقعاً سخت است. خیلی سرد برخورد کردند، عجیب و غریب بود، نمی‌دانستم چه کنم چون جایی بود با مردمانی فوتبالی که توقع‌شان از بازیکنان خیلی بالا بود. آقای درخشان سرمربی تیم بود، تمرین کردم و خوب هم بودم اما قبول کردن من در جو تیم سخت بود. به قدری خوب کار کردم که بالاخره مجبور شدند به من بازی بدهند. این اتفاق قبل از دعوت من به اردوی تیم منتخب ارتش‌ ایران بود. بازی با پیکان که خیلی برای داماش حیاتی بود رفتم و در 20 سالگی اولین بازی خودم را در لیگ ‌برتر تجربه کردم. دقیقه 65 آمدم داخل و به جهانبخش پاس گل دادم تا تیم بعد از هفته‌ها برنده از زمین بیرون بیاید.

حضورت در بازی‌های ارتش‌ها هم چندان خوش‌یمن نبود.
بله در عمان و در اولین بازی ترقوه‌ام شکست و دو ماه خانه‌نشین شدم. فصل را از دست دادم و تصمیم گرفتم برای فصل بعد خودم را آماده کنم. برای فصل جدید هدف‌های بزرگی داشتم چون تصوراتم فراتر از یک بازیکن جوان و امید بود. خوب کار کردم، اولین بازی پاس گل دادم، بعد به فولاد گل زدم که کاندیدای بهترین گل ماه در برنامه 90 هم شد. همین طوری پیش رفت و خوب کار کردم اما متأسفانه بحران‌های مالی تیم روی عملکردمان تأثیر گذاشت.

در تیم داماش آقای عابدینی همه‌کاره بود، قبول داری؟
به ‌هر ‌حال تجربیاتی که آقای عابدینی دارند را کمتر کسی در فوتبال ایران دارد. برای ما مثل یک پدر مهربان بود و من همیشه مدیون او خواهم بود. دست تنها با آن شرایط حاکم بر داماش مرد و مردانه ایستاد و تیم را مدیریت کرد. همه بچه‌ها برایش احترام خاصی قائل بودند.

روز اول که عابدینی را دیدی چه چیزی به تو گفت؟
شناخت زیادی از من نداشت اما همان روز اول که رفتم دفتر ایشان آقای برزگر سرمربی سابق تیم‌های ملی کشتی آزاد ایران مهمان‌شان بودند. همان جا وقتی من را دید خطاب به آقای برزگر گفت: «این بچه تا چند سال دیگر بهترین بازیکن فوتبال ایران خواهد شد». همان لحظه بهترین انگیزه را گرفتم و با روحیه بالا فقط خواستم که این حرف آقای عابدینی را به اثبات برسانم.

درست در روزهایی که داماش وضعیت خوبی نداشت تو یکی از ملی‌پوشان امید ایران بودی.
علیرضا منصوریان و کادرش به من لطف داشتند گرچه در آن روزها من سعی می‌کردم بهترین عملکرد را در اردوها داشته باشم گرچه باز هم نفر فیکس تیم نبودم.

تیمی که داشتید حیف نشد؟
حیف؟! با هیچ کلمه‌ای نمی‌توان ظلمی که در حق آن تیم شد را توصیف کرد. البته ظلم هم اصطلاح خوبی نیست چون شرایط به نحوی رقم خورد که مدعی اول قهرمانی آسیا از هم بپاشد. الان با نگاهی به بازیکنان آن تیم می‌بینید که همگی‌شان بت‌های خود در تیم‌های باشگاهی هستند. به قول آقای منصوریان جام‌جهانی‌ 2018 با این بازیکنان بیمه است که همین‌طور هم خواهد شد. دیدید که در جام ملت‌های آسیا 4 تا 5 بازیکن آن تیم عضو تیم‌ملی بودند.

اردوی کیش کار تیم شما را خراب کرد.
قبول دارم آن اردو کار تیم ما را خراب کرد. جوی راه انداختند مبنی بر اینکه بازیکنان قلیان کشیدند در حالی که واقعیت این نبود.

اما ثابت شد که قلیان کشیدند. تو که جزو آنها نبودی؟
(می‌خندد) نمی‌دانم شاید من هم بودم! اما واقعیت این است که هیچ بازیکنی از تیم ما قلیان نکشید و همه آن حرف‌ها اتهامی بود برای تسویه حساب برخی افراد با تیم و کادرفنی ما.

چطور؟
خداوکیلی منصوریان و جوزی سرپرست تیم همه جوره تیم را کنترل می‌کردند. دشمنی با تیم امید از روزی شروع شد که سرمربی تیم از وضعیت بد هتل به خصوص در بحث غذا گله کرد و یک بار به کادر آشپزی و مدیریتی هتل انتقاد کرد. همان شب به قدری غذا بد بود که علی منصوریان با هزینه خودش برای تیم از بیرون غذا گرفت و هتل هم آن ماجراها را برای ما رقم زد. حیف شد چون ما تیمی داشتیم استثنایی که می‌توانست قهرمان آسیا شود.

بچه‌های آن تیم هم خیلی با علی منصوریان اخت شده بودند، درست است؟
نوع مربیگری منصوریان خیلی خاص است و رفاقت در آن حرف اول را می‌زند. برخلاف بسیاری که 11 بازیکن برای خودشان دارند او در تیم‌هایش 25 بازیکن دارد و با همه به یک شکل برخورد می‌کند. من هم اکثر اردوها بازیکن فیکس او نبودم اما همواره جانم را برایش می‌دادم و می‌دهم.

با سقوط داماش تصمیم به جدایی گرفتی؟
بله باید جدا می‌شدم و با تلاشی که در طول فصل داشتم چند پیشنهاد خوب از تیم‌های تهرانی و شهرستانی دریافت کردم.

از جمله از استقلال؟
بله استقلال هم پیشنهاد داد اما من خیلی مشورت کردم با بزرگان و کسانی که تجربیات زیادی داشتند که در نهایت رفتم ذوب‌آهن.

اما بازگشت به استقلال خیلی وسوسه‌انگیز‌تر بود.
وسوسه‌انگیز؟! بله قبول دارم اما در ابتدا باید آقای عابدینی تصمیم می‌گرفت چون با داماش قرارداد داشتم که ایشان به من توصیه کرد بروم ذوب‌آهن. وقتی فکر کردم دیدم آینده‌ام در ذوب‌آهن تأمین می‌شود هم از نظر فنی هم از نظر مالی. از آن مهمتر رسیدن به پیراهن تیم‌ملی که تنها هدفم بود از ذوب‌آهن راحت‌تر بود.

اما در استقلال همه بازی‌های تو پخش مستقیم می‌شد ولی در ذوب‌آهن کمتر کسی توانایی‌های تو را می‌دید.
چرا رفتم ذوب‌آهن؟ به این خاطر که دیدم استقلال من را به عنوان مهاجم اول نمی‌خواهد و بروم این تیم بعد از محمد قاضی، آرش برهانی و سجاد شهباززاده مهاجم چهارم خواهم بود و باید بنشینم روی نیمکت اما وقتی با یحیی گل‌محمدی صحبت کردم و افکار و اهدافش را شناختم برای رفتن به ذوب‌آهن بیشتر ترغیب شدم و الان هم از این تصمیم خوشحالم.

چه بسا می‌رفتی استقلال و بعد از چند بازی مهاجم شماره یک می‌شدی و راحت‌تر به تیم‌ملی می‌رسیدی.
آدم‌ها نباید همواره نیمه پر لیوان را ببینند. واقعیت این بود که اگر من به استقلال می‌رفتم چون از یک تیم سقوط کرده آمده بودم و سنی هم نداشتم نگاه چندان خوبی به من نمی‌شد. به هر حال استقلال تیمی است با 20 میلیون طرفدار که همه آنها هم از بازیکنان تیم‌شان انتظارات زیادی دارند. اگر یک یا دو بازی بد می‌کردم فوتبالم نابود می‌شد و...

در ذوب‌آهن هم شروع خوبی نداشتی.
مصدومیت دستم دو تا سه ماه من را از میادین دور کرد. باور کنید همین الان هم با ترس و لرز بازی می‌کنم چون دستم اصلاً شرایط خوبی ندارد.

رسیدیم به بازی با استقلال در دور رفت لیگ‌برتر و آن بازی درخشان و گل استثنایی.
قبل از بازی هم گفتم برای این بازی خیلی انگیزه دارم چون همه اتفاقاتی که در این سال‌ها برایم رخ داد و باعث و بانی‌‌اش استقلال بود جلوی چشمانم ترسیم شد. از بغضی که جلوی درب باشگاه استقلال گلویم را فشرد، از پیشنهاد ابتدای فصل استقلال، علی سامره و... سر تا پا انگیزه بودم که خودم را نشان دهم و بگویم من همان بازیکنی هستم که قدرم را ندانستید و آن برخوردها را انجام دادید. همه به من پشت کردید و حتی اجازه ندادید به باشگاه محبوبم بیایم. رفتم و خدا هم کمک کرد گل اول را ساختم و گل دوم را هم خودم زدم.

شادی بعد از گل تو خیلی عجیب و غریب بود.
نمی‌دانستم باید چگونه شادی کنم. به یک تیم بزرگ گل زده بودم و لحظه‌ای برایم رقم خورده بود که مدت‌ها منتظرش بودم. هر چقدر فکر کردم که چگونه شادی کنم به نتیجه‌ای نرسیدم فقط گفتم سجده شکر به‌جا بیاورم، همین. سجده‌ای که هیجانات و فشارهایم را تخلیه کرد تا سبک شوم.

فقط خوشحالی بود یا ته دل ناراحت هم بودی؟
راستش را بخواهید ته دلم ناراحتی بود. ناراحتی از این حیث که من می‌توانستم با پیراهن استقلال این گل را بزنم نه با پیراهن ذوب‌آهن. چه اشکالی داشت از من نوعی و امثال من در تیم‌های پایه حمایت می‌کردند تا ما به عنوان محصول آکادم ی استقلال به فوتبال ایران معرفی شویم.

قبول داری استعدادهایی مثل مسعود حسن‌‌زاده الان در پایتخت کم نیستند که می‌سوزند؟
خیلی‌ها هستند که من مسعود حسن‌‌زاده شاید 50 درصد توانایی‌های آنها را هم نداشته باشم اما چون پول و پارتی ندارند در همان سن پایه می‌سوزند و دود می‌شوند. کسی نیست که آنها را ببیند، پول ندارند که هزینه کنند یا پارتی ندارند که آنها را معرفی کند. در تیم امید داماش که من بازی می‌کردم، بودند بازیکنانی که اگر نگاه ویژه‌ای به آنها می‌شد الان جزو لژیونرهای فوتبال ایران در اروپا بودند اما الان یا پیک موتوری هستند یا راننده آژانس یا خلافکار! من یک مثال ساده برای شما می‌زنم تا به عمق فاجعه پی ببرید. امروز مسی دریبل می‌زند فردا در کوچه پس کوچه‌های تمام شهرهای ایران این دریبل را نوجوانان و جوانان ایرانی می‌زنند اما غافل از یک استعدادیاب یا باشگاه که این استعدادها را ببیند، کشف کند و پرورش دهد.

بعد از برد استقلال اوضاع بر وفق مراد ذوب‌آهن شد تا در جام‌حذفی هم خوردید به استقلال زخمی از شکست در دربی و باز هم گلی تاریخی برای تو.
همان موقع گفتم راه گلزنی به استقلال را بلدم. اول بازی دو گل خوردیم اما ضربه دهنوی ما را به بازی برگرداند. آقای آذری از ما خواسته بود به هر شکل ممکن جام‌حذفی را برای ذوب‌آهن بگیریم. می‌گفت با گرفتن جام‌حذفی ذوب‌آهن برمی‌گردد به همان دورانی که چند هزار نفر تماشاگر داشت نه الان که 200 تا 300 نفر می‌آیند و مدام به بازیکنان فحش می‌دهند! استقلال وقتی گل خورد ترس رفت زیر پوستش که نکند ببازد. به همین خاطر با استرس بازی کرد و همین استرس در نیمه دوم آن فرصت را به من داد تا آن گل را بزنم. فکر کنم 40 متر تا دروازه فاصله داشتم در حالی که دفاع استقلال 30 متر فاصله داشت اما از این بازیکنان شناخت داشتم و می‌دانستم به سرعت من نمی‌رسند. از همان لحظه آغاز دویدن می‌دانستم گل می‌زنم به همین خاطر فقط دویدم تا به توپ برسم. بعد از این گل دیگر خوشحالی معمولی خودم را انجام دادم؛ یک شادی گل کریس رونالدویی.

با بازی‌های خوب به اردوی تیم‌ملی دعوت شدی تا به هدف بزرگت برسی.
اول فصل رفتم مشهد و از امام رضا(ع) خواستم به تیمی بروم که دعوت شوم تیم‌ملی. قسمت بود بروم ذوب‌آهن و از آنجا به تیم‌ملی برسم. همیشه به عشق و یاد تیم‌ملی برای ذوب‌آهن بازی کردم چون سال قبل هم برای داماش خوب بازی کردم اما دیده نشدم. رسیدن به فینال جام‌حذفی باعث شد تا دیده شوم. من لیاقت دعوت شدن را داشتم اما تجربه‌‌اش را نه. در اردوی آفریقای جنوبی نمی‌دانستم کارلوس کروش از بازیکن و مهاجمش چه می‌خواهد اما در اردوی آفریقا فهمیدم این مربی چه می‌خواهد.

اردوی تیم‌ملی در آفریقا چه تفاوتی با اردوهای باشگاهی داشت؟
در قالب فوتبالی کارلوس کروش به بازیکن همه چیز را یاد می‌دهد. نمی‌خواهم اغراق کنم، من زیاد شاگرد او نبودم اما در آن 10 روز به اندازه 10 سال چیز یاد گرفتم و الان دیگر می‌دانم او از مهاجمش چه می‌خواهد و شک ندارم که به تیم‌ملی می‌رسم و شاگرد خوبی برای این مربی خواهم بود. رؤیای من بازی برای ایران در جام‌جهانی‌ 2018 است و در این راه تمام تلاشم را می‌کنم.

نظرت راجع به هجمه انتقادی که از کروش بعد از جام ملت‌ها راه افتاد، چیست؟
به نظرم عملکرد تیم‌ملی در جام ملت‌ها فوق‌‌العاده بود. تیمی که می‌خواهد در این‌گونه تورنمنت‌ها قهرمان شود باید در مرحله گروهی اول شود که ایران شد به خصوص در بازی سوم که با 5 تغییر توانست امارات را ببرد. من شک نداشتم تیم‌ملی در جام ملت‌ها فینالیست می‌شود اما در بازی با عراق ما واقعاً به ناداوری باختیم. می‌دانستم زور عراق به ایران 10 نفره هم نمی‌رسد به همین خاطر حتی در لحظاتی که گل می‌خوردیم و عقب بودیم هم شک نداشتم در جریان بازی نمی‌بازیم. کارلوس کروش با کارنامه‌ای که دارد دیگر نیازی به گفتن چیزی ندارد. ما از گروه دشوار جام‌جهانی‌ 2014 به عنوان تیم اول مستقیم رفتیم برزیل. جلوی نیجریه و آرژانتین خوب بازی کردیم و با این روند همه مردم واقعیت‌ها را فهمیدند چون فوتبال‌فهم هستند به همین خاطر هم کارلوس کروش محبوب شد اما بدی این ماجرا بالا رفتن سطح توقعات از تیم‌ملی در جام ملت‌ها بود.


برچسب ها

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

اشتراک گذاری این صفحه در شبکه های اجتماعی

نظرها