گفت‌وگوی ویژه | پیمان یوسفی از سفر به استرالیا می‌گوید


دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰ ۷۶۰
متافوتبال - پیمان یوسفی٬ گزارشگر اعزامی صدا و سیما به استرالیا خاطرات جالبی از جام ملت‌های آسیا نقل می‌کند.

به گزارش متافوتبال٬ هشتمین شماره ماهنامه دنیای فوتبال امروز با جلدی عجیب به روی دکه‌ها رفته است. یکی از گفت‌وگوهای ویژه این شماره با پیمان یوسفی٬ گزارشگر اعزامی صدا و سیما به استرالیا صورت گرفته. او به این مجله حرف‌های جالبی زده است و گفته ورزشگاه ملبورن وی را یاد امجدیه انداخته است.

حرف‌های این مجری باسابقه صدا و سیما که همین چند هفته پیش خانه‌اش هم به سرقت رفت را در ادامه می‌خوانید:

همه عقیده دارند، سفر به استرالیا، کلا سفر عجیبی بود.

واژه عجیب را می شود به آن اطلاق کرد اما می شود واژه دیگری را هم به آن اضافه کرد.

البته برای صدا و سیمایی ها راحت تر از خبرنگاران بود، لااقل ویزای صدا وسیمایی ها خیلی خیلی راحت تر صادر شد تا ویزای خبرنگاران...

این بخش دیگر مربوط به سفارتخانه هاست. البته من شنیدم که بسیاری از خبرنگاران ایرانی متاسفانه نتوانستند ویزا بگیرند.شما هم که همسفر ما بودی و همه چیز را از نزدیک دیدی

حس عجیبی بود. اینکه تا آخرین لحظه رفتن و نرفتن معلوم نبود. از این سختی ها بگذاریم. اولین بازی ما در ملبورن بود. شهر خاطره انگیز برای اهالی فوتبال ایران.از حال و هوای ملبورن برایمان بگو...

اولین شهری که به قول شما با سختی به آن رسیدیم ملبورن بود. من اتفاقا می خواهم بگویم که ملبورن شهری بود که ما دو سه روزی آنجا بودیم و حضور ما در ملبورن کوتاه بود اما واقعا به نظر من حال و هوای خوبی داشت و به من بیشتر از شهرهای دیگر چسبید.

ملبورن علاوه بر همان ماجرای دو بر دو شدن ایران واسترالیا در آذر ۷۶، ایرانی های زیادی هم داشت...

حالا شاید از دید من به این دلیل بود که ورزشگاه ملبورن کوچک بود و به همین دلیل ایرانی ها در بازی اول مقابل بحرین همه ورزشگاه را پر کرده بودند.

همان جا بود که گفتی اینجا شما را به یاد امجدیه می اندازد.این جمله خیلی بازخورد داشت و باعث شد بعدش بازیکنان بگویند به یاد ورزشگاه آزادی افتاده اند...

واقعا هم شبیه به ورزشگاه امجدیه بود.ایرانی ها یکدست بودند و ورزشگاه را پر کرده بودند.مثل سیدنی نبود که در بزرگی ورزشگاه ANZ سیدنی گم شوند. در هر حال تازه نفس تر هم برای تشویق بودند و مرخصی هایشان را از سرکارهایشان گرفته بودند و از همه شهرهایی که ایرانی داشت به ملبورن آمده بودند. رسانه های ایرانی هم آنجا زیاد فعال بودند. مثلا چند نفر با هم یک رادیو برای ایرانی ها زده بودند که مختص ورزش بود. یا تلویزیونهای اینترنتی که همه مختص به ورزش بودند.ایرانی های ملبورن خیلی حال و هوای جالبی داشتند. یادم هست شما همان شب بعد از برد رفتی مقابل هتل اینترکنتینانتال و یک گزارش فرستادی که هتل را قرق کرده اند و پلیس آمده و همه دنبال عکس و امضا بودند.

درهمان بازی مقابل بحرین در ملبورن، یک جمله گفتی که خیلی جنجالی شد. اینکه از حضور آن همه ایرانی در ورزشگاه خوشحال شده بودی.تعبیرهای زیادی از آن شد که حتی بعضا رسانه های آن ورآبی تحلیلهایی به نفع دیدگاههای خودشان مطرح کردند.اینکه انگار شما خوشحالی که ایرانی ها از ایران خارج می شوند...

خیلی وقت بود دوست داشتم در این باره حرف بزنم. این سوال شما نشان می دهد که خیلی خوب همه چیز را حس کرده ای و آنجا بوده ای. خیلی ها این سوال را از من پرسیده بودند که چرا  اصلا این را گفتم یا چرا از زیاد بودن ایرانی ها در آن کشور خوشحال بوده ام.البته من در هیچ رسانه ای در این باره حرف نزدم ولی اینجا که شما می پرسید درباره اش حرف می زنم. اینکه چرا این همه ایرانی به استرالیا یا خارج از کشور مهاجرت می کنند، یک بحث کاملا جدا از ماجرای فوتبال و ورزش است وبه نظرم باید آسیب شناسی شود. اینکه چرا این اتفاق افتاده دغدغه ما اهالی فوتبال و ورزش نیست. من نگاهم کاملا به این ماجرا فوتبالی و ورزشی بود.اصلا این یک سنت است که گزارشگران ایرانی در آوردگاههای خارج از کشور، وقتی ایرانی ها را در ورزشگاه می بینند خوشحال شوند و موقعیت را توصیف کنند.چه قبل  از انقلاب و چه بعد از انقلاب گزارشگران ایرانی خارج از کشور همیشه از دیدن هموطنان خارج از ایران خوشحال می شدند. اصلا شاید بخشی از ایرانی های داخل ورزشگاه از ایران آمده باشند.

البته همانطور که می دانید ایرانی های زیادی از داخل کشور نتوانستند بیایند چون سفارت استرالیا به تورها ویزا نداد و ایرانی ها اصلا نتوانستند به استرالیا بروند.

می دانم، منظور من کلی بود. در جام جهانی برزیل این اتفاق به نوع دیگری افتاد و اتفاقا ایرانی ها زیاد بودند و حتی هنرمندان ایرانی هم فرصت پیدا کرده بودند و به برزیل رفته بودند.

سریال هم ساخته اند و دارد در دی وی دی هایی منتشر می شود  ومشغول فروشش هستند...

من کاری به این مسایل ندارم می خواهم بگویم که اینکه چرا آن همه ایرانی در استرالیا هستند مساله ای است که باید در جای خودش آسیب شناسی شود اما نگاه من فوتبالی بود و واقعا از دیدن آن همه طرفدار تیم ملی خوشحال بودم.الان همین بازی پرسپولیس در ازبکستان چند ایرانی در ورزشگاه بودند و دیدید که من هم گزارشگر بازی  بودم و وقتی دوربین آنها را نشان داد حضور و تشویقشان را توصیف کردم. این یک حس مشترک بین همه خبرنگاران و گزارشگران و عکاسانی بود که از ایران به استرالیا آمده بودند.خود شما هم چنین حسی داشتی...

این آسیب شناسی از نظر سیاسی و اجتماعی منظورت است؟

ایرانی های استرالیا زیاد سیاسی نبودند و از این جهت مشکل خاصی وجود نداشت.مسایل اجتماعی اما قابل بررسی است و اتفاقا باید بررسی شود. من ایرانی های متخصصی دیدم که واقعا می توانند در ایران کار کنند اما به خاطر درآمد بیشتر به استرالیا رفته اند. برخی از این صحبت من در گزارش برای خودشان تحلیلهای متفاوتی کردند که می توانم بگویم منظور من اصلا چیز دیگری بود.ای کاش تیم ملی تا فینال می ماند.

این جمله آخری را چرا گفتید؟

من الان یاد ایرانی های استرالیا افتادم که بعد از باخت به عراق در کانبرا ناراحت بودند. خیلی ناراحت بودند. واقعا به خاطر ایرانی های استرالیا ما هم ناراحت بودیم.

پس به نظر شما باید مهاجرت بی رویه ایرانی ها به خارج از کشور آسیب شناسی شود...

من معتقدم که باید شرایطی فراهم شود تا ایرانی های نخبه در ایران بمانند و از کشور خارج نشوند.

حالا به بازی عراق هم می رسیم. فعلا درملبورن بودیم...

(می خندد) در ملبورن با اینکه خیلی کمتر از شهرهای دیگر بودیم اما رفتیم و یک مسابقه کریکت را در ورزشگاه کریکت گراوند دیدیم و گزارشی هم از آن ورزشگاهی که سال ۷۶ توانسته بودیم استرالیا را ببریم تهیه کردیم و خیلی واقعا به همه چسبید. برای ورود به ورزشگاه با دوربین مشکلاتی هم داشتیم که خداراشکر حل شد و رفتیم و با رحیم غیاثی که در سال ۷۶ کنار تیم ملی ایران بود و به عنوان یک ایرانی مقیم استرالیا، مسئولیت کاروان را بر عهده گرفته بود صحبت کردیم و بخشهای خوبی از حال و هوای ورزشگاه درآمد.

در سیدنی اما اوضاع کلا فرق کرد.نه؟

سیدنی و ملبورن واقعا فرق داشتند. سیدنی خیلی شهر بزرگی است. آنقدر بزرگ است که باورکردنش سخت است. ۱۲هزار پانصد کیلومتر مربع مساحت این شهر است. وقتی از ملبورن به سیدنی پرواز کردیم از بالای هواپیما عظمت شهر را می دیدیم. در سیدنی شرایط سخت تر بود. هم در زمین تمرین و هم در ورزشگاه خب مثل ملبورن نبود.ایرانی ها با اینکه درگیری کاریشان در سیدنی بیشتر بود اما آمده بودند.همانطور که گفتم سختی ها و دردسرهایشان از ملبورن بیشتر بود.

ایرانی ها یعنی کمتر بودند؟

نه ایرانی ها کمتر نبودند، ورزشگاه سیدنی آنقدر بزرگ بود که ایرانی ها نمی توانستند سکوها را پر کنند.خیلی از ایرانی ها داخل شهر زیاد نبودند و اطراف شهر بودند. البته اطراف محله هایی که از مرکز شهر که اداری بود دور هستند. سیدنی خیلی شلوغ بود و اینکه کلا دسترسی به تیم ملی هم سخت بود.

اینکه دسترسی به تیم ملی سخت بود یعنی اینکه نمی شد تیم را دید؟

نه منظورم این نیست.می شد تیم را دید. اما با رسانه های ایرانی به نظرم مثل هوادارها برخورد می شد. اینکه مثلا آمده بودند که فقط حضور داشته باشند. باور کنید دسترسی به بازیکنان و مربیان خارجی راحت تر بود.

منظور این است که فضای اطراف تیم ملی به شدت کنترل می شد؟

کی روش خیلی آنجا خشک بود. در حد یک سلام و علیک ما با ایشان صحبت کردیم. جز پس از بازی عراق در کانبرا که تیم ملی باخت و شب روی آنتن آمد تا درباره شکست تیم ملی ایران صحبت کند. در کل با رسانه های خارجی مهربان تر بود. در ملبورن پس از بازی ایران و بحرین، ما کلی منتظر ماندیم که کی روش گفت و گویش با یک رسانه استرالیایی به پایان برسد و بعد با این رسانه گفت و گو بگیریم که کی تا دید ما اکیپ ایران هستیم راهش را کشید و به سمت اتوبوس تیم ملی رفت و سوار شد.

در سیدنی کمی مهربان تر نشده بود؟

گفتم با هواداران خیلی مهربان بود. با رسانه ها هم البته کمی بهتر شده بود.بالاخره بازی اول را برده بود و خیالش کمی راحت بود.

بهترین تصویری که پیمان یوسفی از سیدنی دارد چه تصویری است؟

آن روز که در سیدنی کی روش هواداران را داخل اتوبوس راه داد و اتفاقا شما با تبلتت فیلمبرداری کردی و روی سایت گذاشتی و جهانی هم شد، یک تصویر ویژه بود.البته اگر خودگویی و خود پسندی محسوب نشود آنجا که هواداران بیرون تمرین از من خواستند تا به مسئولان تیم ملی بگویم که اجازه بدهند با آنها عکس بگیرند. من به هوشنگ مقدس گفتم و ظاهرا او به کی روش رساند و به همین دلیل هواداران توانستند با اجازه کی روش وارد اتوبوس شوند.

می دانید که حرکت کی روش خیلی عجیب و غریب بود و اعتراض سرپرست تیم ملی و حراست تیم ملی را در پی داشت.پس جرقه کار از طرف شما بود...

تلاش کردیم که ایرانی های مقیم استرالیا بتوانند عکسی بگیرند و امضایی بگیرند.

سلفی هایی هم گرفتند که دردسر ساز شد...

حالا از این بحث بگذریم.در زمان خودش به اندازه کافی بحث شد و رئیس کمیته اخلاق هم اعلام کرده بود که گرفتن عکس با ایرانی ها ایرادی ندارد.

از اخلاق بد کی روش گفتی، فکر کنم حضور تیم شبکه سه در هتل کراون پلازای کانبرا روی اعصابش رفته بود...

از سیدنی پریدی به کانبرا که، پس بریزبن و بازی مقابل امارات چی؟

خب دوست داری به سوال درباره بریزن و بازی مقابل امارات جواب بده، بعد برویم سراغ کانبرا. بریزبن گرم و شرجی بود نه؟

خیلی گرم بود، البته شهری توریستی بود که واقعا گرم بود.البته خلق و خوی کی روش در بریزبن هم تنگ بود چون می گفتند در سال یک هفته هوا گرم می شود و آن هم درست زمانی بود که ایران با امارات بازی داشت. بازی هم مهم بود، چون برنده بازی به عراق می خورد. بازنده هم به ژاپن. مساوی می شد دوم می شدیم و ما به ژاپن می خوردیم که ای کاش به ژاپن می خوردیم.اماراتی ها با آن هوا آداپته بودند و ما نبودیم.اما قوچان نژاد در لحظات پایانی گل زد تا تیم ملی ایران به عنوان تیم اول به کانبرا برود. در بریزبن ما بازی استرالیا و کره جنوبی را دیدیم که اگر استرالیا بازی را می برد و تیم اول می شد آن وقت در روز ملی استرالیا ایران و استرالیا در نیمه نهایی به هم می خوردند که این اتفاق نیفتاد.در واقع نه ایران توانست عراق را ببرد و نه استرالیا، کره را تا آن بازی رویایی اتفاق نیفتد.

کلا همه شهرهای استرالیا را گشتیم ولی...

به جز نیوکاسل همه شهرها در غرب و جنوب غرب استرالیا را رفتیم.البته شما نیوکاسل را هم رفتی. بالاخره یک تجربه جدید بود و دیدگاههای جدیدی به ما داد.

حالا برسیم به کانبرا و عصبانیت کی روش...

همانطور که از شرایط بازی ایران و امارات گفتم می خواستم بگویم که چون تا سوت پایان بازی وضعیت ما مشخص نبود که به سیدنی می رویم تا با ژاپن روبرو شویم یا به کانبرا می رویم تا با عراق بازی کنیم، همین که سوت داور به صدا درآمد مشخص شد که باید به کانبرا پایتخت استرالیا برویم و هتل به سختی گیرمان آمد و به همین دلیل به هتل تیم ملی رفتیم. البته در قانون ای اف سی هم این مساله وجود نداشت که هتل خبرنگاران باید از هتل تیم ملی جدا باشد. این قانون در جام جهانی رعایت می شد و کی روش هم ناراحتی اش را به نوعی به گوش ما رساند.

یعنی ماجرا ناخواسته بود؟

کاملا ناخواسته بود.هتل های دیگر به ما جا نداد و البته هتلهایی بودنداما شرایط مد نظر ما را نداشتند.ایرانی های زیادی هم در این هتل بودند و خلاصه اینکه ایرانی ها هتل تیم ملی را تصرف کرده بودند.

کانبرا اما به شهر حسرت برای ما تبدیل شد. بازی را هم شما با قلبت گزارش کردی...

خیلی حیف شد. می توانستیم صعود کنیم. اما من نمی دانم چرا وقتی تیم ملی ده نفره شد، انگار از همین پاشیده شد. عراق توان چندانی برای بردن ایران نداشت اما من نمی دانم چراکی روش چنین کاری انجام داد و تیم بازی را باز کرد. ما ۱۰ نفر هم می توانستیم حریف عراق شویم اما در آن بازی دراماتیک و قضاوت عجیب بنجامین ویلیامز کی روش اشتباهاتی جبران ناپذیر داشت. صعود به جمع ۴ تیم دردسترس بود اما به حسرت ما تبدیل شد.

عراقی ها چطور بودند؟

طرفداران عراق یعنی؟

هم بازیکنان و هم طرفداران...

من قبل از بازی که با بعضی از آنها صحبت می کردم می گفتند برد حق آنهاست چون ملتشان درگیر جنگ با داعش است و رسیدن به جمع ۴ تیم برایشان لازم است. الحق و الانصاف هم هوادارانشان خصومتی با ایرانی ها نداشتند و این نکته مهمی بود.

درگیریهایی پیش نیامد؟

فکر کنم در بازی کره و عراق در مرحله نیمه نهایی در سیدنی بود که درگیریهایی پیش آمده بود.

فکر کنم قبل از بازی ایران و عراق هم درگیریهایی پیش آمد...

درگیری نبود، پلیس در کانبرا واقعا همه چیز را چک می کرد.

روبروی جایگاه چرا هواداران ایران وعراق نبودند؟

کانبرایی ها قبل از مشخص شدن تیم ها بلیت ها را خریده بودند و می خواستند یک بازی مرحله یک چهارم نهایی را ببیند. ورزشگاه کانبرا هم کوچک بود اما عراقی ها کمی از ایرانی ها بیشتر بودند.ایران البته در کل جام پس از استرالیا، پرتماشاگرترین تیم جام شده بود.

سوال آخرالبته درباره ماجرای علاعبدالزهراست...

ماجرای سرکاری را می گویی؟ همه را سرکار گذاشتند. من خودم از اول هم می دانستم که بازی سه بر صفر نمی شود.

فکر کنم مذاکرات نبی و مقدس با کنفدراسیون فوتبال آسیا در هتل فورسیزن درست با لحظات رفتن شما به فرودگاه برای بازگشت به تهران مصادف شده بود...

بله، ما نمی دانستیم برویم یا بمانیم.ماجرا از اولش هم سرکاری بود اما همه بیخود و بی جهت دلخوش شدیم. شد ماجرای همان جوک که یک نفر می خواست مردم را سرکار بگذارد، به همه گفت که سرکوچه آش می دهند، بعد که دید همه رفته اند و توی صف ایستاده اند،خودش هم باورش شد که دارند آش می دهند.رفت و آخر صف ایستاد که آش بگیرد. ما هم باورمان شده بود. هی می خواستیم بلیت را عوض کنیم و فرودگاه نرویم بلکه بازی سه بر صفر شود. در هول و ولا بودیم. تیم ملی که در کانبرا ماند دیگر خیلی تعجب کردیم. بعد که تیم ملی به سیدنی آمد و آنجا هم ماند گفتیم نکند واقعا بازی را سه بر صفر کنند. دیگر همه شرایط آماده بود تا باور کنیم واقعا ای اف سی بازیکن عراق را دوپینگی می داند و بازی سه بر صفر می شود اما فرصت هم نبود و به همین دلیل به فرودگاه رفتیم در راه با شما که در هتل فورسیزن بودی تماس گرفتیم و گفتی که نتیجه بازی تغییر نکرده است. به یک نوعی خواستند هزینه ناکامی که پیش آمده بود را پایین بیاورند و تا حدودی همه فراموش کردند که تیم ملی چه اشتباهات فنی داشته باشد. سناریوی هر کسی بود واقعا خیلی به هضم شدن باخت به تیم کشور بحران زده عراق کمک کرد.در هر حال به فرودگاه رفتیم و به تهران برگشتیم و تیم هم یک روز بعد به تهران برگشت.

البته فضا از اول هم به نفع کی روش پیش رفت...

بله، فضا از اول هم به نفع کی روش بود. درست از روزهای جام جهانی در برزیل و روزهای جام ملتهای آسیا و البته اوج همان لحظه که هوادارها را داخل اتوبوس راه داد و بازی جانانه ای که تیم ملی مقابل عراق انجام داد.

گفت‌وگو از چیا فوادی

منبع: ماهنامه دنیای فوتبال


برچسب ها

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

کانال خبری متافوتبال در تلگرام

اشتراک گذاری این صفحه در شبکه های اجتماعی

نظرها

اخبار مرتبط